سانس آخر

داستانی از مرجان شیرمحمدی: از تاکسی که پیاده شد، مرد را دید که داشت از ماشین پیاده می شد. بارانی پوشیده بود. در ماشین را قفل  کرد و آمد به طرف زن. زن گفت: «سلام» مرد گفت: «سلام، چه طوری؟»زن گفت: «خوبم». ولی خودش می دانست که خوب نبود. از بعد از ظهر، خوب نبود. شاید هم از روز قبل یا یک هفته ی پیش. سینما توی یک کوچه باریک بود. باقی راه را که زیاد هم نبود باید پیاده می رفتند- زیر باران. زن  و مرد، شانه به شانه ی هم، قدم می زدند. مرد دستهایش را کرده بود توی جیب بارانی اش و  ...

ادامه نوشته

داش آكل

داستانی از صادق هدایت: همه اهل شیراز می‌دانستند كه داش آكل و كاكارستم سایه یكدیگر را با تیر می‌زدند. یكروز داش آكل روی سكوی قهوه خانه دو میلی چندك زده بود، همانجا كه پاتوق قدیمیش بود. قفس كركی كه رویش شلة سرخ كشیده بود. پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور كاسة آبی می‌گردانید. ناگاه كاكارستم از در درآمد، نگاه تحقیر آمیزی باو انداخت و همینطور كه دستش بر شالش بود رفت روی سكوی مقابل نشست. بعد رو كرد به شاگرد قهوه چی و گفت: «به به بچه، یه یه چای بیار بینیم.» داش آكل نگاه پرمعنی بشاگرد قهوه چی انداخت و ... 

ادامه نوشته

با پسرم روي راه

داستانی از ابراهیم گلستان: سر ظهر نرسيده به شهر چرخ ما دوباره پنچر شد. پياده شديم و چرخ را نگاه کرديم. راه خالي بود و ما ديگر يدکي نداشتيم چون بار اول، يک ساعت پيش، که پنچر شده بوديم يدکي را به کار برده بوديم. و اکنون بيابان خاموش بود و راه خالي لاي تپه‌ها مي‌لغزيد و برمي‌گشت ميان دشت و دور پشت کوه کبود کنار افق محو مي‌شد. پسرم پرسيد. «خوب؟» گفتم «خوب.» و رفتم کنار راه شاشيدم. پسرم به اعتراض نرم گفت، «بابا!» و شنيدم که خودش هم شروع کرد به شاشيدن. بعد گفت، «چي رفته توش؟» و ...

ادامه نوشته

پروانه

داستانی از هرمان هسه: جمع آوری پروانه را از هشت یا نه سالگی آغاز کردم. ابتدا این کار را بدون پشتکار خاصی، درست مثل یک بازی، مثل جمع کردن چیزهای دیگر دنبال می‌کردم. اما در دومین تابستان که تقریباً ده ساله شده بودم، جمع کردن پروانه را جدی گرفتم و همین سبب شد که مرا بارها و بارها از این چنین عشق آتشینی برحذر دارند، چرا که این کار باعث می‌شد من همه چیز را فراموش کنم و از کارهای دیگر غافل شوم. هنگامی‌که برای شکار پروانه می‌رفتم، صدای ناقوس را که آغاز ساعت درس و ...

ادامه نوشته

ویژگی های یک ترجمه ی خوب ادبی

گفتگویی با محمد قاضی: پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد. به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و "گره نادیه" به معنی درخت انار است و ...

ادامه نوشته

بازی

داستانی از ایتالو کالوینو: شهری بود كه در آن، همه چیز ممنوع بود. و چون تنها چیزی كه ممنوع نبود بازی الك دولك بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با باری الك دولك می‌گذراندند. و چون قوانین ممنوعیت نه یكباره بلكه به تدریج و همیشه با دلایل كافی وضع شده بودند، كسی دلیلی برای گلایه و شكایت نداشت و اهالی مشكلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند.سال ها گذشت. یك روز بزرگان شهر دیدند كه ضرورتی وجود ندارد كه همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانة كوچه و بازار كردند تا به مردم اطلاع بدهند كه می‌توانند هر كاری دلشان می‌خواهد بكنند و ...

ادامه نوشته

نامه جی دی سلینجر به ارنست همینگوی

این نامه را از بیمارستان افسرها در نورنبرگ برایت می‌نویسم. خبر قابل عرضی نیست جز غیبت كاملا مشهود كاترین باركلی. فردا یا پس فردا از بیمارستان مرخص می‌شوم. مشكل خاصی ندارم جز ترس و ناامیدی مزمنی كه فكر كنم با كمی حرف زدن با یك نفر كه مشاعرش درست كار كند رفع شود. از من خواستند در مورد زندگی ام در دوران جوانی بنویسم (زندگی معمولی‌تر از چیزی كه فكرش را بكنی - عجب!) و در مورد دوران كودكی ام (كه عادی بود. مادرم تا زمانی كه 24 ساله شدم مرا به مدرسه می‌برد- خیابان‌های نیویورك را كه می‌شناسی) و ...

ادامه نوشته

شکنجه‌ی سال نو

داستانی از چخوف با ترجمه ی استپانیان: شما فراک تنتان می‌کنید، نشان «استانیسلاو»-البته اگر چنین نشانی داشته باشید- به گردن می‌آویزید، چند قطره عطر روی دستمال جیبی‌تان می‌چکانید، سیبل‌تان را با بطری‌بازکن می‌تابانید و این همه را آن‌قدر سریع و چنان خشم‌آلود انجام می‌دهید که انگار فراک را نه بر تن خود که برتن کین‌توزترین دشمن‌تان می‌پوشانید. و در همان حال، زیر لب غرولند می‌کنید: مرده شور این زندگی را ببرد! نه در روزهای عادی راحتم می‌گذارند، نه در ایام عید! سر پیری از بام تا شام سگ‌دو می‌زنم! صد رحمت به پستچی‌ها و ... 

ادامه نوشته

سطح زندگی

داستان از دروتی پارکر: بي خيال  ومغرور  از فراغت عصر يكشنبه اي كه  در پيش داشتند، "آنابل" و "ميج" از اتاق چاي خارج شدند. طبق روال معمول، ناهارشان را با شكر، نشاسته، روغن‌  و  كره خورده بودند. معمولا ساندويچ‌هايي از نان اسفنجي جديد با كره و مايونز مي خوردند؛ برش بزرگي از كيك كه بين بستني و خامه مخلوط شده با شكلات آب شده و گردوي خرد شده بود و يا به  جاي آن گاهي پاته مي خوردند كه شامل تكه‌هاي گوشت در سس سفيد غليظي بود كه روغن  بي كيفيتي از آن چكه مي كرد. شيريني هايي  نرم  جامدي كه از يك ماده شيرين نامشخص و ...

ادامه نوشته

عزاداران بَیل

داستانی از غلامحسین ساعدی: دمدمه‌هاي غروب بود كه مشدي جبار وارد بيل شد، بيلي‌ها در ميدانچة پشت خانة مشدي صفر نشسته بودند دور هم و گپ مي‌زدند. كدخدا تا مشدي جبار را ديد گفت: «ياالله مشد جبار. سفر به خير. تو شهر چه خبر بود؟» مشدي جبار گفت: «تو شهر خبري نبود. هيچ خبر نبود.» مشدي بابا گفت: «پا پياده اومدي؟» مشدي جبار نشست كنار اسلام و در حالي كه كفش‌هايش را در مي‌آورد و له له مي‌زد، گفت: « از لب جاده تا اين‌جا، آره.» اسلام گفت: «كي رسيدي لب جاده؟» مشدي جبار گفت: «ظهر تازه گذشته بود.» و ... 

ادامه نوشته

روی پله‌های کنسرواتوار

مجموعه داستان "روی پله‌های کنسرواتوار" نوشته دونالد بارتلمی و ترجمه شیوا مقانلو یکشنبه 8 اسفند در فرهنگسرای انقلاب نقد می‌شود. در این نشست که دهمین گردهمایی علاقمندان ادبیات  داستانی و اعضای کانون داستان‌نویسان "نگاهی دیگر" محسوب می‌شود، علاوه بر مترجم اثر، جواد عاطفه، محمدرضا گودرزی و جمعی از داستان‌نویسان حضور می‌یابند و درباره این اثر سخن خواهند گفت. "روی پله‌های کنسرواتوار" شامل 12 داستان کوتاه است که مضامینی نزدیک و مرتبط به هم دارند. بارتلمی با طنز تلخ اما گزنده‌ خود در بیشتر داستانهای کتاب، مخالفت و انزجارش از تصمیمات جنگ‌طلبانه‌ سیاستمداران دنیا و کشورش را نشان داده و ...

ادامه نوشته

اصطلاحات و واژگان ادبی (2)

دیدگاه اصلی نقدهای فمینیستی آن است که: تمدن غرب تمدنی پدرسالار و مردمحور است و به گونه ای سازمان یافته است که در تمام مظاهر این تمدن از فلسفه تا کتاب مقدس یهودیان، زن نسبت به مرد همواره کم تر است و جایگاهی پست تر و منفی دارد. تفاوت جسمانی و قدرت جسمانی مردانه در کنار ویژگی های شخصیتی این جنس باعث شده است که بر طبق این نگاه مردانه، مردان موفق به اختراعات بزرگ، کارهای مهم  و ایجاد فرهنگ و تمدن بشوند. برعکس در طول تاریخ زنان را طوری تربیت کرده اند که این پدرسالاری را باور کرده اند و خود را دست کم گرفته اند و ...

ادامه نوشته

جاده دنجی آن سوی جاده اجور

داستانی از گراهام گرین: کریون زیر نم نم باران تابستانی، از کنار مجسمه آشیل گذشت. چیزی از غروب، از زمان روشن شدن چراغ خیابان ها نگذشته بود. اما همین حالا هم صف  طولانی ماشین ها تا ((ماربل آرچ)) ادامه داشت و چهره‏های مشتاق و کنجکاو از پنجره‏ها به بیرون نگاه می‏کردند و آماده بودند تا با هر چه پیش آید، دمی را خوش بگذرانند. کریون، یقه بارانی اش را محکم دور گردنش بالا زده بود و عبوس پیش می‏رفت: یکی از روزهای ناخوشایندش بود. تمام راه تا پارک، به این فکر بود که عشقی کند، اما برای عشق کردن پول لازم بود. یک مرد فقیر تنها می‏توانست جوری خودش را ارضا کند و ...

 

ادامه نوشته

اصطلاحات و واژگان ادبی(1)

آوانگارد در زبان فرانسوی Avant به معنی پیش و garde در اصطلاح نظامی به معنی نگه‌بان و محافظ است و اصطلاح ( Avant gardeطلایه‌دار) به معنی جلودار و پیش‌لشکر است. معادل انگلیسی آن ریشه‌ی فرانسوی دارد و در اصل از واژگان نظامی‌گری به وام گرفته شده است. در اصطلاح ادبیات، طلایه‌دار یا پیش‌تاز به آغاز کننده‌ی شیوه‌های نو‌ در شعر و نویسندگی گفته می‌شود. این شیوه‌ها اغلب بدعت‌هایی را در زمینه‌ی قالب و صناعات ادبی دربر دارد. امروزه شعرای سمبولیست، مانند ورلن، رمبو و مالارمه را شعرای آوانگارد بدعت‌ها ادبی اواخر قرن نوزدهم می‌نامند و ...

ادامه نوشته