کودکانه !
بوی عیدی
بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جا نماز ترمه ی مادر بزرگ
با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگیم و در می کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب
با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگیم و در می کنم
فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگیم و در می کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگیم و در می کنم
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی
با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگیم و در میکنم
با اینا بهار و باور میکنم!
شهیار قنیری
نگاهی به رمان « رگتایم » نوشته ی « ای.ال.داکترو » ترجمه ی « نجف دریابندری » :
روزها
شب پیش از مرگش
نگاهی به رمان« همنام » نوشته ی « جومپا لاهیری 
تلفن زنگ می خورد. محسن فرجی آن ور خط می گوید فردا ساعت ۴:۳۰ انتشارات ققنوس. از هفته ی پیش خبر اوضاع خراب و رو به احتضارش را شنیده بودم
به دلیل فیلترینگ وسیع این روزها، این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بدون عکس و تنها با متن می آید ...