رمان آهستگی
رمانی از میلان کوندرا: ناگهان هوس کردیم غروب و شب را در یک قصر بگذرانیم. قصرهای زیادی را در فرانسه بهصورت هتل بازسازی کردهاند؛ چهارگوشی از سبزی گمشده درگسترهای از زشتی بیسبزی؛ مجموعه کوچکی از باریکهراهها، درختها و پرندهها بین شبکهای عظیم از بزرگراهها. همینطور که دارم رانندگی میکنم، توی آینه متوجه ماشینی در پشت سرم میشوم. راهنمای چپ ماشین چشمک میزند و ماشین انگار از فرط عجله میخواهد پرواز کند. راننده دنبال فرصتی است که از من جلو بزند، درست مثل باز شکاری که در کمین لحظه مناسب برای شکار گنجشک باشد.همسرم " ورا"میگوید: "هر پنجاه دقیقه یک نفر در جادههای فرانسه کشته میشود. این دیوانهها را که دارند و ...