کار از کار گذشت(1)
فیلمنامه ای از ژان پل سارتر: پنجره ها نیمه بسته است فقط یک تیغه نور وارد اتاق می شود و روي بازوي زنی می تابد. انگشتان منقبض و چروکیده این زن پتوي پوستی روي تختخواب را چنگ زده است. پرتو نور حلقه زناشویی او شارلیه را درخشان ساخته و در حالی که بر سراسر بازوي او لغزیده صورتش را نیز روشن نموده است. او شارلیه با چشمان بسته و پره هاي دماغ باز ظاهرا بیمار و ناراحت است و ناله می کند. دري باز می شود و در شکاف در مردي بی حرکت می ایستد. لباس فاخري برتن، پوست بدنش گندمی و چشمان سیاه زیبایی دارد. سبیل آمریکایی روي لبش هست و تقریبا سی و پنج ساله به نظر می آید. این مرد آندره شارلیه است. او با دقت زنش را نگاه می کند لیکن نگاه او حاکی از دقتی است که با بی علاقگی توام و عاري از مهر و محبت می باشد. وارد اتاق می شود و بدون صدا در را می بندد و با نوك پا به او نزدیک می گردد. او از ورود او بی خبر است و روي تختخواب دراز کشیده است و بر روي لباس خوابش و ...