نامه به دوشيزه‌اي در پاريس (1)

داستانی از خولیو کورتاثار: آندره[1] نمي‌خواستم براي زندگي به آپارتمان شما در خيابان سويي‌پاچو[2] بيايم، نه زياد به‌خاطر خرگوشك‌ها، بلكه بيشتر براي نپيوستن به نظمي بسته و بسيار دقيقي كه حتي در شبكه‌ي ظريف فلزيِ قيم درخت اسطوخودوس منزل‌تان مشهود است. قوي در حال پرواز و ترنم ويولن و يولاي كوراتتي از رارا[3] عذابم مي‌دهد. ورود به محيط كسي كه در كمال زيبايي آن‌جا زندگي مي‌كند و همه‌ چيز را چون بازتاب آشكار روان خود منظم كرده است، برايم تلخ است. اين‌جا كتاب‌‌ها( يك‌سو اسپانيايي، آن‌سو فرانسوي و انگليسي)، آن طرف راحتي‌هاي بزرگ سبز، يك عسلي گران‌بها و روي‌اش آن زيرسيگاري كريستال به ظرافت و شكنندگي حباب كف صابون و ...

ادامه نوشته

هنر و اخلاق در درام آوانگارد

مقاله ای از اسکار مندل: اسكار مندل در مؤسسة فنّاوري تطبيقي و درام تدريس مي‌‌كند. كتاب‌‌هايش عبارت‌‌اند از: تعريف تراژدي و دو مجلد از نمايشنامه‌‌هايش. اخيراً مجموعه‌‌اي از اشعار خود را تحت عنوان «سادگي» انتشار داده است. طي دهة گذشته، درام آوانگارد در اروپا و آمريكا قصد داشته است اركان مركزي و حتي انحصاري را به تماشاگران بشناساند. با مطالعه درمي‌‌يابيم كه درام آوانگارد معاصر در دنياي غرب مي‌‌تواند بسيار عجيب و غريب باشد و براي مردم عادي كه به تماشاخانه‌‌ها مي‌‌روند و حتي براي كساني كه تحصيلات عاليه و رفيع دارند، اين آثار تجربي با تصورات دنياي بورژوازي دربارة جهان مغايرت دارد و ...

ادامه نوشته

كابوس‌ مرد خدا

داستانی از برتراند راسل: دكتر تاديوس‌، متألة‌ نامي‌ خواب‌ ديد مرده‌ و راهي‌ بهشت‌ است‌. مطالعاتش‌او را آمادة‌ اين‌ سفر كرده‌ بود و در يافتن‌ مسيري‌ كه‌ او را به‌ مقصد برساند هيچ‌مشكلي‌ نداشت‌. به‌ بهشت‌ كه‌ رسيد در زد و با گشوده‌شدن‌ در با وارسي‌ دقيقي‌كه‌ انتظارش‌ را نداشت‌ روبه‌رو شد. از نگهبان‌ اجازة‌ ورود خواست‌ و درمعرفي‌ خود گفت‌: انسان‌ شريف‌ و متديني‌ هستم‌، مرد خدا و همة‌ زندگي‌ام‌ راوقف‌ حمد و سپاس‌ و جلال‌ و جبروت‌ خداوندي‌ كرده‌ام‌ و ...

ادامه نوشته

تجدید دیدار

داستانی از جان چیور: آخرین بار پدرم را در ایستگاه گرند سنترال دیدم. داشتم از خانه‌ی مادربزرگم در ادیرونبک به کلبه‌‌ای که مادرم در کیپ اجاره کرده بود می‌رفتم. برای پدرم نوشتم که برای تعویض قطار یک ساعت و نیم در نیویورک توقف دارم و ازاو خواستم اگر وقت دارد ناهار را با هم بخوریم. منشی‌اش برایم نوشت که ظهر درکنار غرفه‌ی اطلاعات منتظرش باشم و درست سر ساعت دوازده دیدمش که دارد از میان جمعیت به طرف من می‌آید. برایم حکم یک غریبه را داشت – مادرم سه سال پیش از او طلاق گرفته بود و از آن به بعد دیگر با او نبودم – ولی به محض دیدنش احساس کردم که او پدرم است، آشنایم، آینده و سرنوشتم  و ...

ادامه نوشته

سرودی در شب

سرودی منتشر نشده از بیژن مفید به بهانه بیست و ششمین سالمرگ او :

در این نیمه شب تار

در این شام گنه پوش

در این تیرگی مرگ

در این ظلمت خاموش

من می زده مست

تو آلوده یک جام

نه در فکر دگر روز

نه اندیشه فرجام و ...

ادامه نوشته

ماجرای یک عروس و داماد

داستانی ازایتالو کالوینو: کارگر آرتورو ماسّولاری کشیک شب بود و کارش ساعت شش تمام می شد. برای اینکه به خانه برگردد باید راه زیادی می پیمود. این راه را در هوای خوب با دوچرخه و در ماه های بارانی و زمستانی با تراموا طی می کرد. بین ساعت شش و چهل و پنج دقیقه و هفت به خانه می رسید؛ یعنی گاهی کمی قبل و گاهی کمی بعد از اینکه ساعت شماطه دار زنش اِلیده زنگ بزند. اغلب دو صدا: زنگ ساعت شماطه دار و صدای قدم های او که وارد می شد، در ذهن الیده در هم می آمیختند و در عمق خواب به او می رسیدند. با صورتش که در بالش فرو کرده بود و ... 

ادامه نوشته

برترین كتاب‌های 2010

سایت اینترنتی فروش كتاب آمازون با انتشار دو فهرست، برترین كتاب‌های 2010 را معرفی كرد. این سایت با انتشار دو فهرست جداگانه، برترین‌های سال 2010 را از نگاه خوانندگان كتاب و منتقدان ادبی معرفی كرده است.
در فهرست 10 كتاب برتر به انتخاب خوانندگان به ترتیب این كتاب ها جای گرفته‌اند:
1. «دختری كه به لانه زنبورهای قرمز لگد زد» اثر استیگ لارسن نویسنده فقید سوئدی
2. «آزادی» اثر جاناتان فرانزن
3. «...آنچه پدرم می‌گوید» اثر جاستین هالپرن
4. «گرفته شده» اثر هارلان كوبن
5. «61 ساعت» اثر لی چایلد و ...

ادامه نوشته

سگ خالي

داستانی از دینو بوتزاتی با ترجمه محسن ابراهیم: صبح روز قبل از عيد، نورا داشت مجسمه‌هاي كوچك پرسه پيو را روي طاقچه‌اي مي‌گذاشت ـ امسال با آن‌همه آشفتگي‌اي كه در درونش بود، ‌اصلاً حال و حوصلة درست كردن درخت را نداشت- و دست‌هايش چوپاناني را كه زانو زده بودند، گوسفند‌ها، فرشته‌ها و شاهان مجوس را قرار مي‌داد، اما ذهنش جاي ديگري بود. فكرش هم‌چون ستوني ثابت، متوجة آن زخم لعنتي دردناك بود، كه صداي «تق»ي شنيد. ضربة خشك و سختي را پشت سرش. برگشت و با تعجب گلوب، سگ محبوب بولداگش را ديد كه تلو تلو خوران جلو مي‌آمد و ...

ادامه نوشته

هر نویسنده دروغگویی بیش نیست!

گفت وگوی باربارا زرليپ با ايزابل آلنده :ايزابل آلنده در پرو به دنيا آمد و در شيلي بزرگ شد. خودش مي‌گويد: «گرچه دانش آموز برجسته‌اي بودم، اما هرگز مورد تشويق قرار نگرفتم، يعني کسي ضرورت آن‌را احساس نکرد. در دبيرستان، دوست پسري داشتم که قرار بود با هم ازدواج کنيم.» آن‌گاه با لحن کنايه آميزي اضافه مي‌کند: "سرنوشت من همين بود." در هفده سالگي در مؤسسه‌اي استخدام شد و کارش کپي کردن آمار جنگل‌ها براي سازمان کشاورزي و خواربار جهاني ملل متحد (FAO) بود. مي‌گويد: «اين کسل کنننده ترين کاري بوده که در زندگي‌ام انجام داده‌ام. زماني که دو نفر از روزنامه نگاران، در بخش اطلاعات اين سازمان، بازنشسته شدند، من از اين فرصت استفاده کردم و ...

ادامه نوشته

فیل

داستانی از اسلاومیر مروژک: مدیر باغ وحش ثابت کرد آدم نوکیسه ای است. او از جانوارنش بعنوان پله های ترقی شغلی استفاده میکرد و نسبت به اهمیت آموزشی مؤسسة خود بی تفاوت بود. در باغ وحش او، زرافه گردن کوتاهی داشت؛ گورکن پوزه نداشت و طوطیهای جیغ جیغو همة علاقه شان را از دست داده بودند. یا جیغ نمیکشیدند یا با بی میلی – آن هم به ندرت – جیغ میکشیدند. این جور کم کاریها اصلاً مجاز نبود، خصوصاً به این دلیل که گروههایی از بچه مدرسه ایها برای بازدید به آنجا میامدند. باغ وحش توی یکی از شهرستانها قرار داشت و جای بعضی حیوانات مهم مثل فیل خالی بود. سه هزار خرگوش هم جای خالی این غول را پر نمیکرد و ...

ادامه نوشته

اولین سوپراستار ادبیات

می‌گویند که دیکنز اولین سوپراستار عالم ادبیات بوده است. او در عصر خودش رکوردهای عجیبی در زمینه فروش به جا گذاشت و چاپ کتاب‌هایش ظرف چند روز تمام می‌شد. این که در سال 1841، شش هزار نفر در بندر نیویورک روی سر و کول هم بپرند تا از اولین کشتی انگلیسی رسیده، با فریاد بپرسند که «بالاخره نل کوچولو مرد یا نه؟» خیلی عجیب است. دیکنز مثل سوپراستار‌ها زندگی می‌کرد. عاشق خرید چیزهای گران و انجام کارهای عجیب و غریب بود. گفته اند که روز «صدها» بار در آینه ریش و موهایش را شانه می‌کرد. براق‌ترین و جلف‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید. کارهای شبیه فنگ شویی و هیپنوتیسم انجام می‌داد و ...

ادامه نوشته

آقاي خنده

داستانی از هاینریش بل: موقعي که از من راجع به شغلم مي پرسند، شرمنده مي شوم. صورتم قرمز مي شود و خجل مي شوم.   اون هم من، که معمولاً انساني هستم با اعتماد به نفس. من به آنهائي  حسادت مي کنم ، که مي توانند بگويند من بنا يا آرايشگر هستم. به حسابدار يا نويسنده هم حسادت مي کنم . زيرا که به سادگي مي توانند شغلشان را بيان کنند. همة اين مشاغل را مي شود از نام و عنوانشان فهميد و احتياجي به توضيح و تفصيل نيست. ولي من بايد راجع به شغلم به همه توضيح بدهم. من آقاي خنده هستم . شغل من خنديدن است. اگر چنين اعترافي بكنم، بايد اعتراف ديگري را هم به آن اضافه کنم. اگر از من سؤال شود ، که آيا از اين طريق امرار معاش مي کنم و ...

ادامه نوشته

راوی دردهای بی نام و گمشده ...

نگاهی مختصر به قصه گویی نیمای شاعر: نيما صورتگر لحظه هاي خوب و ناخوب است. او مي بيند و دست روي درد و بي دردي مي گذارد- درد و بي دردي که يا حس نمي کنيم و يا تحمل گزندگيش را نداريم و به فراموشيش مي گذاريم. نيما، اما آنها را به ياد مي سپارد و به تصوير کلام مي کشد و آنها را با شعرش فرياد مي کند: " آه! مي گويند: چون بگذشت روزي،  بگذرد هر چيز يا آن روز./  باز مي گويند خوابي هست کار زندگاني;/ زان نبايد ياد کردن، خاطر خود را; بي سبب نا شاد کردن./ بر خلاف باور مردم،/ پيش چشم من و ليکن، /  نگذرد چيزي بدون سوز; / مي کشم تصوير آن را، ياد من مي آيد از آن روز! " نيما شايد در ديدارهاي نخستين گنگ و مبهم و مرموز باشد، اما اگر از خويش رها شوي و لحظه هايت را به دنياي اسرارآميز او بسپاري; آن وقت مي شود فهميد که چقدر آشناست و از ديروزي که آغازش را نمي داني او را شناخته اي و  ...

ادامه نوشته

بانو آئویی

نمایشنامه ای از یوکیو میشیما: اتاقي در يك بيمارستان دير وقت شب. سمت راست صحنه پنجره يي بزرگ پرده پوش. در عقب ،تخت خوابي كه آيويي بر آن خفته. سمت چپ يك در. هيكارو وارد مي شود .در معيت پرستار.باراني به تن و كيفي در دست دارد.به شكلي غير عادي و عجيب خوش قيافه است..خيلي آهسته حرف مي زند و ...

ادامه نوشته

نيچه، زندگي، تراژدي و درام ديونيزوسي

نيچه، از آن دست متفكراني است كه عموماً بعد از مرگ شناخته مي‌شوند. انديشه‌هاي او تبيين‌گر نظام‌هاي فكري مسلط و گوناگوني است كه، در قرن بيستم به عرصه ظهور رسيدند. درك نيچه از قدرت، زبان، ‌ارزش‌هاي اخلاقي، حقيقت، مسيحيت، نيست‌انگاري1، تاريخ، تراژدي، انسان و سرنوشت بشري، همه و همه، الهام‌بخش متفكران اين قرن قرار گرفته است. آثار او به دفعات مورد تفسير و تحليل قرار گرفته‌اند و محققاني با شيفتگي، شخصيت اين مرد منزوي، بيمار و جسور را كه نگاه تلخ، هولناك و هشداردهنده خود را در ابتداي قرن بيستم، رو به عصري پرتضاد و كشاكش رها كرد، موضوع مطالعات و تحقيقات پردامنه خود قرار دادند و ...

ادامه نوشته

نه به طاعون!

گفت وگوی گابریل دوبارد با آلبر کامو: آلبرکامو 1، که هنوز نویسنده جوانی است، یکی از رهبران فکری نسل جوان است. با این همه باید بی‌درنگ اضافه کنیم که کامو حتی یک لحظه نیز در هیئت خشک و بی‌روح اساتید یا رهبران فکری بر من ظاهر نشد. حتی به نظرم رسید که بسیار کم به این امر می‌اندیشد. با لحنی استهزاآمیز گفت که: «غالباً مرا به صورت شخصیتی خشک و بی‌روح تصویر می‌کنند» شخصیتی که هرچند تازه نمودار شده، به سبب اهمیت نوشته‌هایش به همه‌جا راه یافته است. مردی است تودار و حتی لبخند نیز بر این چهره رنجدیده چنین می‌نماید. با پیشانی بلند ناصاف و موهای مجعد سیاه تیره، با چهره شرمگین افریقایی که آب و هوای دیار ما رنگش را سفید کرده است. گفتم تودار ولی‌ دم‌دست و آسان‌یاب. صدای کرش از تغییری شادمانه رویگردان نیست و ...

ادامه نوشته

قطار در حال حرکت است ...

داستانی از میترا داور: طوری نشسته بوديم تو  قطار که انگار قطار در حال  حرکت است . همه مان  همين طور، آرام تكان تكان  مي خورديم . فنجان چایم را پر کرده بودم و هر چنددقیقه، دستم حرکت می کرد و چای سرریز می شد، انگار به خاطر حرکت چرخ ها در ریل . از پنجره منظره ای ثابت جلو رویمان بود: برف همه جا را سفيد كرده بود. چند درخت  كاج جلوي چشم مان بود و پسر بچه اي که  داشت به طرف مان می دوید، احتمالاً سنگی هم دستش بود و ما می بایست مواظب چشم ها و سر و صورت مان باشیم. دختر و پسر جوانی  تو كوپه ي ما بودند كه  موبایل دست شان  بود ، به هم  پیغام می فرستادند و می خندیدند  و ...

ادامه نوشته

جنجالی ترین کتاب های جهان!

در تمام ادوار کتابهایی بوده اند که به خاطر محتوای مطالبشان در مورد فساد و بدنامی ‌مذهبی، زبان زشت و مستهجن، خشونت، تبعیض نژادی، مسائل جنسی و یا سیاسی جنجال‌های زیادی به پا کرده و در این زمینه‌ها مطالب حساسی را به وضوح و یا خیلی تند و افراطی عنوان کرده و همواره از زمان انتشارشان موج شدید مخالفت را از سوی جامعه عمومی، سازمانهای سیاسی و مذهبی متوجه خود ساخته اند. در این متن قصد داریم جنجال برانگیزترین این کتابها را به شما معرفی کنیم و ...

ادامه نوشته

زبان و ادب فارسی از نگاه انگلس

چند هفته ایست که در پهنه ای ادبيات و هنر مشرق زمين غرق شده ام . از فرصت استفاده کرده و به آموختن زبان فارسی پرداخته ام . آنچه تاکنون مانع شده است تا به  آموختن زبان عربی بپردازم، از یک سو نفرت ذاتی من به زبان های سامی است و از سوی دیگر وسعت غيرقابل توصيف این زبان دشوار با حدود چهار هزار ریشه که د ر دو تا سه هزار سال شکل گرفته. برعکس، زبان فارسی، زبانی است بسيار آسان و راحت . اگر الفبای عربی نبود که هميشه پنج، شش حرف تقریبا گذاشته نمی شود که دشواری هایی در خواندن و نوشتن به وجود می آورد با این حال قول می دهم که در 48 ساعت دستور زبان فارسی را یاد بگیرم و ...

ادامه نوشته

ناخدای زیر دریایی

داستانی از آلبرتس بلس: هيچ‌كس اين مرد را نمي‌شناخت. هيچ‌كس نمي‌توانست بگويد كه او چگونه وارد زيرزمين شد، احتمالاً آخر شب از سر كارش به خانه باز مي‌گشته است، و وقتي بمباران هوايي آغاز مي‌شود، به نزديك‌ترين پناهگاه مي‌رود. صداي بمباران با غرشي كر كننده تقريباً يك ثانيه به طول انجاميد، و بعد صدايي شبيه يك ناله به گوش رسيد و سردابه به لرزه درآمد. مردم كومه‌وار به روي زمين افتادند، و در آن لحظه چراغ خاموش شد. ساختمان با يك بمب فرو ريخت. و حتي مردم جرئت پيدا كردند كه تنفس كنند، از دود و گرد و خاك داشتند خفه مي‌شدند. زني جيغ مي‌كشيد و  ...

ادامه نوشته

نویسنده در بلند ترین نقطه آزادی قرار دارد

گفت وگوی هرست بينک با هاینریش بل: سال‌ها قبل به عنوان نويسندة جواني که آيندة درخشاني براي او پيش‌بيني مي‌شد، شهرت يافت. امروز هاينريش بل، از مهم‌ترين و پرآوازه‌ترين چهره‌هاي ادبي آلمان است. بي‌توجهي به نويسندگان جوان آلماني که نه تنها در آلمان، بلکه در ديگر کشورها نيز رايج بود، در سال‌هاي اخير از ميان رفته است. در مورد بل، اين بي‌توجهي به احترام و تحسين، تبديل شده است. شايد دليل چنين برخوردي با او، اين باشد که او، فراتر از حد و مرزي است که از ادبيات آلمان انتظار مي‌رفته است. پرداختن به گذشتة آلمان، انسان دوستي راستين، وجدان مسيحي، نقد اجتماعي، تعهد نسبت به جامعه و بيان پاکيزه، دقيق و نافذ ــ و نه حاوي ترفندهاي فراوان صوري ــ و از لحاظ سبک، تجربي، از ويژگي‌هاي اوست و ...

ادامه نوشته

حریف را اشتباه گرفته‌اید!

جوابیه سپیده جدیری* به سید علی صالحی: چه غم‌انگیز است زیستن در سرزمینی که رسانه‌های مدعیِ روشنفکری‌اش نیز دست به سانسور عقاید شاعران و نویسندگان می‌زنند. چقدر مأیوس شدم از همین معدود رسانه‌های خودی، وقتی انتقادهای من از گفته‌های غیرمنصفانه‌ی یک شاعر درباره‌ی جوایز ادبی خصوصی، توسط یکی از این رسانه‌ها به شکلی حیرت‌آور جراحی و شاید بهتر است بگویم قصابی شد! روی صحبتم با خبرگزاری ایلناست؛ رسانه‌ای که با وجود تمام ژست‌های روشنفکری‌اش، توهین‌های آقای سیدعلی صالحی نسبت به جوایز ادبی خصوصی را تمام و کمال منتشر می‌کند و هنگامی که نوبت به پاسخ منتقدانِ گفته‌های ایشان می‌رسد، انتقادات آنها را به گونه‌ای جرح و ... 

ادامه نوشته

خاش؛" تابو " یی در پایتخت عطش!

زندگی نوشت احمد شاملو: گفت‌وگو با خانم خبرنگاری که آمده بود در باب ازدواج نظر مرا بپرسد به بحث دربارۀ سنت‌ها کشیده شد و مرا به یاد سفری انداخت که چند سال پیش به خاش کرده بودم، شهرکی دورافتاده و نامسکون در استان غم انگیز بلوچستان، میان زاهدان و ایرانشهر. ظاهراً خاش، تا نخستین سال‌های قرن شمسی جاری چیزی به جز یک قلعۀ کوچک نبود، در کنار باغی با چند درخت توت، و یونجه زاری که خوراک دواب سربازان را تأمین می‌کرد. پادگانی کوچک بود در دل جلگه‌های جنوبی تفتان – آتشفشان نیمه خاموشی که راست به خشمی‌فرو خورده می‌ماند. اما در اواسط نخستین دهۀ این قرن که دولت به سرکوبی خان‌های نامطیع بلوچ پرداخت و ...

ادامه نوشته