کلاف سر درگم ...
داستانی از بهرام صادقی: آهان! کمی سرتان را بالا بگیرید. ابروهاتان را از هم باز کنید. بخندید. چشمتان به دوربین باشد. تا سه میشمارم. مواظب باشید حرکت نکنید والا عکستان بد از آب درمیآید. حاضر! یک، دو، سه...
دو شب بعد، از پلههای عکاسخانه بالا میرفت که عکسش را بگیرد. قبضی را که عکاس داده بود در دستش میفشرد. به یاد میآورد که دو شب پیش، عکاس پرسیده بود:
ـ اسم آقا؟
و او اسمش را گفته بود.
ـ شش در چار معمولی؟ کارت پستالی چطور؟
و او جواب داده بود:
ـ یک دانهاش... برای نمونه.
ـ پس فردا شب حاضره... ساعت هشت و ...