جنگيدن با همه چيز و همه كس براي صلح !
نگاهی به « کافه پیانو » نوشته « فرهاد جعفری» :
مى توان گوشه يك كافه
با درختان جهان زمزمه داشت
رودها را به خيابان طلبيد.
صالح وحدت
كافه پیانو رمانی من- روایت است
. اتفاقی که باعث باور پذیری اتفاقات و اکتهای داستانی برای مخاطب خود شده و او را بیشتر از پیش به اثر و بن مایه های اندیشه ای آن نزدیک می کند. گر چه به گفته بالزاک : « استفاده از «من» براي نويسنده، عاري از خطر نيست. اگر چه انبوه خوانندگان افزايش يافته است، اما ميزان آگاهي جمعيت متناسب با آن زياد نشده است ... و اگر نويسنده از واژة «پررنگ» استفاده کند ممکن است همگي اين افراد او را با راوي اشتباه بگيرند...» بي شک راوی، جزو لاینفک متن است و نویسنده در انتخاب راوی « من » به جای دانای کل باید در نظر داشته باشد که فاصله خود را با شخصیت اصلی داستان حفظ کرده به نوعی به آن « من دیگر » پروستی نزدیک شده و آن منی را رخ نمایی کند که با آنچه ما در عاداتمان، در جامعهمان و در زندگيمان از خود بروز ميدهيم متفاوت است. او باید گم شده در بطن داستان تنها به شکل صدايي روايي باقي بماند. این اتفاق مهم در رمان کافه پیانو در عین تنیده گی داستان با شخصیت اصلی و راوی به طرز ماهرانه و هوشمندانه ای با گریز هایی که به سمت اپیک و فاصله گذاری برشتی نزدیک می شود برداشته شده و راوی در هر حالی؛ چه در متن و چه در اندیشه پس متن، به خود نقش و جایگاهش را نهیب زده، از خودش؛ من به داستان کشیده شده اش فاصله گرفته دنیایی پس خود و در خود را تصویر و روایت میکند.نویسنده با خلق شخصیت هایی حقیقی ( گل گیسو، پری سیما، پدر و... ) در واقع حضور داستانی آن ها را خلق کرده و همچون آیینه ای آنان را در جهان داستانی خود نسبت به موقعیت داستانی خود برتابانده، روایت می کند. او به پیشنهاد فورستر که معتقد بود : « ضعف نویسندگان در انعکاس بی طرفانه ابعاد مختلف زندگی است » با انتخاب های به جا و صحیح، عمل کرده، به شخصیت هایی ملموس و قابل باور نزدیک شده و همین امر باعث راحتی خوانش و فهم حرف ها و اندیشه های گاه نه چندان متعارف آنان شده است. گر چه نویسنده خود شیفته ي « این ناجور بودن های ظاهری و این غیر مترقبه بودن ها » است، اما بی شک این متفاوت بودن در بستر ساده روایت و جهانی ساده تر از روایتش نمود داشته و رمان را از شعار زده گی مفرط جدا می کند.
مطابق با اندیشه دکارت « عقل انسان به صورت اصیل می تواند به بطن و ماهیت تمام موجودات و موجودیت های اطراف خود پی برده و آنها را مورد شناخت و مداقه قرار دهد. در چنین حالتی ست که خرد انسان به عنوان فاعل شناسا یا همان سوبژه محسوب می شود و جهان به عنوان متعلق شناسایی انسان یا همان اُبژه محسوب می شود ». در رمان کافه پیانو سوبژه در تقابل با ابژه ، نگاهی خاص، تحلیلگر و ریزبین را به نویسنده داده و او را از بطن مسائل، چیزها که به مثابه اشیاء موجود در جهان داستانی نویسنده است کشانده، از او یک راوی بی واسطه با داستانی بی هیچ رنگ و « بوی ایدئولوژیک » یا « دفاع ایدئولوژیک » به بار می آورد.
نگاهی كه به نگاه و اندیشه هاینریش بل در رمان مانا و سترگ خود؛ « عقاید یک دلقک » نزدیک شده، و شخصیت « کافی من » داستان را به « شنیر هانس » شبیه کرده است. راوی در پی بازگویی « حقايق تلخ » زندگی، متنفر از « متوسط بودن »، از روزمره گی حاکم در زندگی فراری بوده، نهایتا خودش و جهان اطرافش را غرق در این روزمره گی می بیند. او به هیچ چیز جز انسان با ضعف ها و سادگی اش اعتقاد ندارد. نویسنده نظام اخلاقی حاکم را هجو کرده آن را وسیله ای برای دگرگونی اندیشه پاک و بطنی انسان امروز می داند. چیز واره گی در اندیشه او با چیزواره گی و شیئ محوری لوکاچی متفاوت بوده، اشیاء و نام ها را قائم به ذات و تشخص ذاتی خودشان می داند. اشیاء و نام ها همگی در این کافه جان دارند، نفس می کشند و روزگار خودشان را با وظایف محوله به آنان می گذرانند. گویی هر چیز « تجسد وظیفه » خودش است. « زیمنس »، « اندی وارهول »، « فرهاد »، « گرنیکا »، « مریلین مونرو »، « سیگار پیچ روسی »، « شارون استون »، « ال جی »، « مجله یک هفتم » و ... کاراکتری واحد را اجرا می کنند.
انسان در مقابل چنین جهانی که هر چیز ذات و ماهیت خود را داشته و همه زنده و حاضر در جهان داستانی نویسنده وجودی لازم دارند، به راحتی و به ساده ترین شیوه ممکن به همه چیز؛ حتی تغییر نقش ها در زندگی و شروعی تازه در نقشی دیگر، عادت می کند. نویسنده با برش هایی از یک روزمره گی مطلق؛ روزمره گی که گویی چیز هایی می خواهند آن را تغییر دهند، با آغاز و پایان هایی بی ربط در فصل های ابتدایی رمان که هیچ لزومی هم ندارد که به یک بعد منطقی برسند، شرایط را برای حضور یک نیروی مهاجم و براندازنده آماده کرده، قصه و داستان اصلی اش را طرح می زند. « صفورا »؛ جان دار ترین شخصیت رمان چه به لحاظ اکت داستانی و چه از نظر دگر اندیشی ذاتی خود، کافه پیانو را به سمت و سویی می برد که شاید نهایتا به « هشت دقیقه طلایی » غروب خورشید ختم شود. تا قبل از حضور صفورا فصل ها غالبا بی ربط به هم ، بعد از حضورش فصل ها به هم تنیده، کلیت واحدی را تشکیل می دهد که زندگی منسجمی را در عین لا قیدی نوید می دهد. او نیامده در داستان؛ خود خواسته راوی، گم شده دنیای داستانی متأثر از او تضاد های اندیشه ای را رخ نمایی می کند. و شخصیت هایی همگی واقعی را در تقابل با یک شخصیت غیر واقعی؛ عاجز و بی نوا نشان داده، ایده آل هایش را در فالب او نمایان می کند.
نویسنده تمام ذهنیت فلسفی، اندیشه ای خود را راجع به همه چیز و همه کس در داستان داخل کرده، از آن برای پیش برد رمانش استفاده می کند. در این روایت خاطره وار و خود نوشت با تفکراتی فلسفی، اندیشه ای، نویسنده آرا و عقایدش را در مقابل با دیگران به دنیای بیرون بازگو کرده، و به نقد آنان می پردازد. هر چند شاید خودش را هم از این قاعده نقد مستثنی نکند. در اوج هیجان داستانی به ذهنیت های خود بها داده، آن ها را تمام و کمال بازگو می کند و با نگاه « هولدن کالیفیلدی » و روایت سالینجری خود به مخاطب اثرش ثابت می کند که خوب می بیند؛ همه چیز را با جزئیاتش و همین جزئیات است که نقشی اساسی را در کلیت داستان ایفا می کند.
کافه پیانو در جغرافیای همه جای هیچ کجای داستان، نام دارترین جغرافیای داستانی را داشته هویتی مستقل و مجزی نسبت به همه رمان یافته بدل به چهار راه حوادثی می شود که آدم هایی خاص و معمولی را در خود جمع کرده، دنیایی از اضداد را تصویر می کند. و بی شک بخت حضور با آنانی است که متفاوت می اندیشند و در حالی که « عین خودشان » هستند، خودشان نیستند!
نویسنده در جهان داستانی خود به مشاهده می پردازد، مشاهداتش را روی هم می گذارد، به آن جان می دهد و ریشه اصلی آن را بیرون می کشد، ولی نه از نقطه نظری که به آن ها جان داده. او « مسئول رویاهای خودش است »! و هچون کسی که بر روی آب راه می رود، تلنگری لطیف را به جان و روح مخاطب خود زده، جملات طلایی زیادی را بر ذهن مخاطب نشانده، جدی ترین و مستقل ترین رمان این سال ها را به بار می آورد. رمانی که بشارت حضور پر قدرت خالقش را فریاد می کند و... كافه پيانو يك اتفاق است، همين!
منتشر شده در روزنامه اعتماد تاریخ 10/4/1387
به دلیل فیلترینگ وسیع این روزها، این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بدون عکس و تنها با متن می آید ...