ميشل فوكو و مسئله جنسیت
استفاده از متد ِميشل فوكو (1984 ـ 1926) در بررسی مساله جنسیت و در امر حجاب احباری، چشمانداز نويني در نگاه فلسفی و جامعهشناسانه برویمان می گشاید. فوکو به خاطر نظریاتش درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناس ترین متفکران قرن بیستم است. فوکو جزو رهبران نظری پسا ساختگرایی و پست مدرنیته محسوب می شود.
نقش زبان و گفتمان در رویکرد فوکو
جهان خارج از متن، خود بخودی فاقد معنا و حقیقت است. زبان، سخن و گفتمان، شكلدهنده واقعيات هستند و جهان خارج صرفاً از طريق زبان و سخن شناخته ميشود. قوکو نشان ميدهد كه نظام زبان تعيين كننده فرهنگ و معناست. مضافا او نشان ميدهد كه چگونه كاربرد زبان يا گفتمان، همواره با كاربرد قدرت همراه است. نهادهای اجتماعي در چارچوب گفتمان، قدرت و کارکردهای اجتماعی خود را مستقر می سازند
از منظر فوکو، زبان نظام مستقل و خودمختاری است كه مقدم بر انسانها و مستقل از واقعيتهای بيرونی، اعم از انديشه و رفتار، موجودیت دارد.
فوكو تحت تاثیر « لوی استراس » معتقد است كه معنا را نبايد صرفاً در ساخت ذهن جست وجو كرد. معناها از دلِ ساختارهای گفتمانی، اجتماعی، تاريخی و فرهنگی بيرون می آیند. نفی سوژه و سوبژكتيويته، فوكو را برآن داشت که به فراگردها و پديدههايی نظير عوامل اجتماعی و هنجارهای فرهنگی تأكيد ورزد. از اينرو، او از محو انسان كنشگر و از مرگ ِسوژه سخن به ميان می آورد.
جهان ذاتاً بی شكل و بی معناست و به وسيلة گفتمانهای مسلط در هر عصر، معنا و شكل می پذیرد. زبان خالق هر گونه ارتباط ممکن میان انسان و جهان است. بدین معنی، زبان وابسته به زمان و مکان بوده صرفا بازی و فن آوری نیست.
گفتمانها چارچوبهائی هستند كه به جهان ِخارج، شكل و معنا می بخشند. آنها به مثابه تولیدات ِتاريخی و فرهنگی، دائماً در معرض تغيير و تحولاند. در پرتو تغيير گفتمانها، نحوه نگاه به جهان عوض می شود. گفتمانها همچون روابط قدرت چيزهائی را حفظ و چيزهای ديگری را حذف می كنند.
رابطه قدرت و دانش در نظرات میشل فوکو
فوکو می گوید: باید مولف را از متن آزاد کرد تا تکثر در تفسیر ممکن گردد. نظام ها و سیستم های موجود، در استنتاج معنی از متن مدخلیت دارند.
با توجه به اين نكته است كه فوکو در ارتباط با نحوة نگرش به تاريخ، مفهوم « حال ِحاضر » را بهكار می برد. منظور از مفهوم « حال حاضر» در برابر مفهوم گذشته اين است كه تاريخ همانند عالم عین، مركز ثقل و کانونی ِثابت ندارد. تاريخ نیز مثل عالم واقعيت، بی كران و بی حدومرز و فاقد سلسلهمراتب و هر گونه هویتِ ماهوی ست. استنباط ماست که به تاریخ، سلسلهمراتب و نظام می بخشد. در تفاسیر آدمی ست که بعضی چيزها مهمتر از بعضی ديگر قلمداد می شود تا پراکندگی، نظام پذیرد. مثلاً شاهان در رأس هرم قرار می گیرند تا حوادث معناپذیر شوند. مورخ وقتی كه تاريخ می نويسد، تاريخ را از ديدگاه علايق فعلی می نويسد. پس تاريخ همیشه تاريخ ِزمان ِحاضر است.
فوكو برخلاف نگرش ِهرمنوتيك، به حقيقت غائی و نهفتهای در تاریخ قائل نیست. از نظرگاه ِاو، این تعبيرهای ماست كه حقايق جهان را می آفریند. معرفت نمايش ِحقيقت امور نيست، بلکه کوششی ست برای معناسازی از نشانه ها!
بنابراین متن، جدا از فرهنگ و شرایط کنونی، نمیتواند با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کند و فهمیده شود. اثر برای ما و در حال حاضر معنایی دارد که با دیرینه شناسی ِ برداشت از آن کاملا متفاوت است. ازین ویژگی، این نتیجه ی مهم به دست می آید که اولا تاویل توسط "چه کسی" صورت می گیرد و دوم اینکه تاویل از مدلول (متن) چگونه مطرح و هژمونیک میشود.
از نقطه نظر ِفوکو، روشنفکر امور بدیهی و مسلم، عادتها و شیوههای عمل و اندیشه را از نو مورد پرسش و مطالعه قرار می دهد. بدین نحو روشنفکر از باورهای رایج آشنا زدائی می کند و از این قرار در شکلگیری اراده سیاسی، مداخله می ورزد. بررسی گفتمانها و «روابط قدرت» در ایجاد اندیشه، بنابراین، جایگزین «روابط تولید» در اندیشه مارکس می شود. مارکسیستها که مدعیاند با تصاحب قدرت و دولت همه مشکلات جامعه حل خواهد شد، راه به سرمنزل ِمقصود خواهند برد. فوکو معتقد بود باید اصلاحات را از حوزه مباحثات ِگفتمانی و فرهنگی آغاز کرد.
روابط قدرت نه در ارتباط با ساختارهای رسمی يا در قالبی صرفاً سياسی، بلكه درتمام حوزهای اجتماعی، منتشرو برقرار است. منظور فوکو از قدرت، مجموعهای از نهادها يا مكانيسمهای سياسی و اجتماعی نيست. فوكو بحث می كند كه هر كجا كه امور بر روندی به ظاهر «طبيعی» ميگردد، همان جا قدرت حضور دارد. قدرت همه جا هست، نه به خاطر آن كه همه جا را در بر می گيرد، بلكه درست به این خاطر كه از همه جا قدرت برمی خيزد. قدرت به شكلهاي متفاوت در موقعيتها و فضاهای گوناگون وجود دارد و هريك از اين موقعيتها و فضاها، واجد ِتبارشناسی ِويژه و روشهای مربوط به خود هستند. شكلگيری روابط ناظر بر قدرت تا ظريفترين و دورترين زوايای زندگی آدمی، حتی تا روابط عشقی، دامن گستر است.
اعمال قدرت، ضرورتاً فضاهائی ايجاد می كند كه در درون آنها تولید دانش و اطلاعات شكل می گيرد.
قدرت و دانش بر يكديگر دلالت دارند: «هيچ رابطه قدرتی بدون تشكيل حوزهای از دانش متصور نيست و هيچ دانشی هم نيست كه متضمن روابط قدرت نباشد».
هر رشته ای از دانش در هر دوره، با مجموعه ای از قوانين ايجابی و سلبی، تعيين می كند که درباره ی چه چيزهائی می شود و یا نمی شود حرف زد. از همين قانون های نانوشته كه بر هر گفتار و نوشتاری حاكم اند، يك نظام كلی ِسخن در هر دوره پديد می آيد. فوکو حتی به وضعیت فراگیری: به نام مدرنیته و پی آمدهای آن، قائل نبود. فوکو عقلانیت مدرن را می نکوهد و لذا یکی از مخالفان سرسخت پروژه روشنگری و مدرنیته محسوب می شود.
بررسی روند مدرنیته، که طی آن عقلانیت وعلم باوری بر مسند ِاقتدار نشست و نظامی جدید برسوژه انسانی اعمال شد، همانا خود فرایندی از اعمال قدرت و روابط سلطه محسوب می شود. پرسش اصلی این است که چگونه اشکال مختلف ِ گفتمان ِعلمی، به عنوان نظامیاز روابط قدرت، ایجاد میشود.
بنابراین، سخن محل ِبرخورد ِقدرت و دانش است. با اين حساب هيچ رابطه ای بيرون از قدرت موجود نيست و حتی آزادی نيز مشمول روابط قدرت است. قدرت تنها زمانی قابل تحمل است كه بتواند بر بخش ِقابل توجهی از واقعیت ِخويش نقاب بزند و موفقيت خود را در پنهان ساختن مكانيسمهايش هژمونیک سازد. فوکو می گوید هر رابطهٔ اجتماعی یک رابطهٔ قدرت است. اما او یاد آور میشود که هر رابطهٔ قدرت الزاما به یک سلطه ختم نمیشود. در یک کلام، سخن فوکو اینست: گفتمانها همانند ِرفتارها برتابندۀ روابط ِقدرتند.
سوژه در دورن خود و نیز در ارتباط با دیگران تبدیل به یک شی ِقابلمطالعه می شود. مثلا درعینیت جامعه و در زندگی اجتماعی ست که تفاوت میان دیوانه و عاقل، بیمار و تندرست و یا تفاوت میان مجرمین و «آدمها خوب» تعریف می شود. این بحث در کتابهای «جنون و تمدن»، «تولد درمانگاه»، «انظباط و مجازات» و «تاریخ جنسیت» توسط فوکو مطرح شده است.
تبارشناسی ِرابطه قدرت و دانش
ميشل فوكو نظريات و مفاهيمی را وارد عرصه علوم اجتماعی کرد كه گامی بس مهم در پيشبرد اين علوم محسوب ميشود. بمثابه یک «ديرينهشناس»، جامعهشناس از لايههای بر هم انباشته پرده بر می گیرد تا نشان دهد تاريخ در هر عصر، گفتمان و صورتبندی خاصی پیدا می کند. هر صورتبندی، ساختار و فضای معنائی خاص ِخود را دارد و هر آینه غير خود را به طاق ِنسیان می کوبد.
منظر دیرینه شناسانه اساسا منظری تاریخی؛ منتهی با عطف این نظر است که فلسفههای ترکیبی و جامع؛ دیگر محلی از اعراب ندارند و لذا کارنظری باید درقلمروهای محدود و حوزه ای انجام پذیرد. مفهوم تبارشناسی، به عنوان يكي از بنيانهای معرفتشناسی ِ تفكر قوکو، برگرفته از انديشههای نيچه در كتاب « تبارشناسی اخلاق » است. از ديدگاه تبارشناس، هيچگونه ماهيت ثابت، قاعده مند و يا غايتی متافيزيكی وجود ندارد كه موجب تداوم تاريخ شود. بلكه معنای رويدادها را باید همانجائی جست كه كمتر از هر جای ديگری، انتظارشان می رود؛ یعنی در صحنه زندگی روزمره.
فوکو در تحلیل مورفولوژیک دانش، به وجود قالبهای معرفتی به نام "اپیستمه" و گسستهایی که در روند معرفت، در هر دوره زمانی بر اثر تغییر این قالبها پیش میآید، امعان ِنظر داشت.
"اپيستمه" نظام قواعدی ست كه دانش را در هر دوره ای شكل می دهد. تفكر و تعقل براساس اين نظام شكل می گيرد و نیز "اپيستمه" شكل دهندۀ فرهنگ و سخن در هر دوره می باشد. فوكو معتقد است اپيستمه (نظام دانائی) با قدرت، نسبتی هميشگی دارد و هر صورتبندی دانائی، روشهای خاصی برای نظارت و كنترل دارد. دانش برای وی رابطه تنگاتنگی با قدرت دارد و در همۀ حوزه ها، او دنبال ساختارهای قدرت می گردد. "اپيستمه" با ايجاد رژيم خاص خود، به هويت و نحوۀ نگاه ما شكل می بخشد.
اعمال گفتمانی ( انديشهها و كردارها) و ظهور گفتمانها بر اساس "اپيستمه" در هر عصری شکل می گیرند. بدين قرار، "اپيستمه" بر سوژۀ انسانی مقدم است و انديشه و كردار آدمی را تعيين می كند. "اپيستمه" به صورت مجموعه ای از ساختارهای نامرئی و ناخودآگاه، در پس ِانديشهها نهفته است و قواعد خود را بر ذهنیت، رفتارها و گفتارها تحميل می كند.
از نقطه نظر فوكو، انديشه و اعتقادات بنا بر روش يا اپيستمهای شکل می گیرد كه متناسبا در هر عصر و شرایط ، هژمونیک شده، خود را بر اسالیب ِ ديگر ديكته كند. از نظر فوكو هر انديشمند و دانشمندی در درون گفتمان يا اپيستمه ای انديشههايش شكل می گيرد که همانا بر اذهان حاکمیت دارد. به بيان ديگر شكلگيری سوژه و اندیشه ناشی از فضا و صورتبندیهای حاکمه است.
انديشه، نوعی رخداد است كه در شرايط و زمانهای كه اتفاق می افتد، تبارهای مختلفی را برمی تابد. معرفتشناسی ِفوکو بر اين نكته تأكيد دارد كه تعبيرها و اندیشه های ماست كه به حقايق جهان شکل می بخشد. هيچ حقيقت ِماقبل ِگفتمانی وجود ندارد. ما فقط با كثرتی از تعابير روبرو هستيم. توفيق هر گفتمان در گرو ِرابطۀ آن با شبكۀ قدرت است.
فوکو در «تبارشناسی» از رابطه قدرت و دانش صحبت می كند؛ روابط قدرتی كه سازنده سوژه و ابژه است. با این مفهوم، فوكو معتقد است که قدرت و روابط قدرت در ساختن ِدانش انديشه و سوژه نقش اساسی ايفا ميكند. بر این منوال انديشه و دانش را نمی توان بدون توجه به روابط قدرت در نظر گرفت. فوکو تبارشناسی حقيقت و معنای غائی را منكر ميشود و معتقد است حوزه قدرت سياسی و ديرينهشناسی آن تعيين كنندۀ حقيقت و معنای آن در هر دوره می باشد.
حقیقت برای فوکو آن حقیقتی نیست که فیلسوفان به دنبال آناند. او گفتمانهای حقیقت را به این دلیل مطالعه میکند که نشان دهد گفتمانهای مدعی حقیقت، همانا، هستههائی قدرتمندند و باید توجه کرد که این هسته ها چگونه سازندۀ روابط قدرتند.
فوکو در مقابل ِمارکسیسم
به عقیدهی میشل فوکو پیشرفت علم مرحله به مرحله و به صورت خطی و تکاملی نیست تا از آن طریق به حقیقت نزدیکتر شویم. پیشرفت علم از طریق اصولی ثابت و غیر قابل تغییر هدایت نمیشود. از طریق همین تز ِانفصال و تغییرات ِعلمی «ناپیوسته» است که فوکو دانش رسمی و مسلط را به زیر سوال میبرد.
دیدگاه فوکو در مورد تاریخ همانا فرآیندی نیست که از طریق آن حوادث، ایدهها، و غیره پیشرفتی خطی داشته باشند. برعکس، او برآنست که این حوادث و ایدهها از یکدیگر منفصل و مجزا هستند. از نقطه نظر فوکو مجموعه دانشها و گفتمانها همانا حوادث بالقوه منفصل از یکدیگری هستند اند که به صورت ِپیشرفتی خطی و حقایقی از پیش تعیین شده متصور می شوند.
ماهیت قدرت را فوکو در بعد ِزمانی-مکانی ِتاریخ آن کشف و تجزیه و تحلیل میکند. او بسیاری از نهادهای اجتماعی از جمله بیمارستان، تیمارستان، زندان، دانشگاه، جنسیت را بر حسب توسعهی تاریخی شان مورد تجزیه و تحلیلی قرار می دهد.
به عقیدهی فوکو حقایقی جهانشمول و منحصر به فرد در تاریخ وجود ندارند که حوادث را دیکته کنند. او «حقایق مرسوم تاریخی» را به زیر سوال میبرد و معتقد است که بررسی تاریخ نباید بصورت حرکت از کل به جز( deductive) تحقیق شود. او برعکس، با تجزیه و تحلیل ِتاریخی ِنهادهای ویژه برآنست تا بتواند به ایده ای بزرگ تر دست یابد که هماره در جهت ِتدقیق بیشتر در حال ِپیشرفت باشد.
فوکو با تجزیه و تحلیل تاریخی برآن نیست تا به نظریهای جهانشمول دربارهی قدرت دست یابد. در نزد او هیچ نظریۀ کلانی، قادر نیست همه کارکردهای قدرت را در همۀ حوزههای سیاسی و اجتماعی توضیح دهد. فوکو را از همین لحاظ فیلسوف شرایط ِمشخص نیز مینامند.
مفهوم قدرت و مبنای معرفتی آن بر اساس پیشینه شناسی قابل تعریف است. به طور نمونه ميشل فوكو قدرت را منحصرا در اختيار يك شخص، گروه يا طبقه نمی داند كه به طور عريان و به صورت يكطرفه آن را اعمال كند. قدرت در انحصار يك گروه و طبقه خاص نيست؛ بلکه همانا رابطهای ست که به صورت رشتهها و تارهائی در همپيچيده در اجتماع پراكنده است. بنابراین قدرت، از نظر فوكو، در اختيار و انحصار فقط يك گروه مثلا هيأت حاكمه قرار ندارد. قدرت سیاسی بازتابی از مقوله قدرت است که اعمال حاکمیت بر اتباع، جزئی از مجموعه آن محسوب می شود. بر خلاف فوکو، مارکسیسم از مقوله قدرت تعریفی سختافزاری و ملموس و مشاهده كردنی ارائه می دهد. يعنی كسی كه اين قدرت را می پذيرد احساس پذيرش را می تواند لمس كند. ماهيت قدرت از نظر فوکو از ماهيت و تعريف «قدرت به صورت رايج» متفاوت است.
از نظر فوكو، «قدرت» اينگونه نيست كه در دست حاكمان و در تملك شخصی آنان باشد. بلكه قدرت حالت رابطه و شبكهای را دارد كه چون سيستمهای عصبی در جامعه پخش است و در انحصار يك گروه يا شبكه خاص نيست. از نظر فوكو چنين قدرتی ماهيت نرمافزاری داشته و قابل مشاهده و محسوس نيست. قدرت از نظر فوكو لزوما با ابزارهاي خشونتآميز اعمال نميشود؛ بلكه يك سخنرانی، نوار كاست، كتاب، انديشه و... نيز می توانند منابع قدرت باشند. فرهنگ قدرت، درکی فراگستر در تمام اکناف ِجامعه و در ذهنیت ِ تكتك افراد می پراکند. این درک وقتی به وحدت برسد، قدرتی ايجاد خواهد نمود كه هيچ نيرو و توانی و هيچ ارتش و سلاح و قدرت عريانی را يارای مقابله با آن نخواهد بود.
« اراده معطوف به حقیقت » و مقوله قدرت
هر رژيم حقيقت، گفتمانهائی دارد كه هويت، فرديت، ذهنيت و كردارها را معين می سازد.
قدرت/دانش در همهجا اشكالی از حقيقت را توليد و اشكال ديگر را طرد و حذف می كند.
قدرت، جوهر حیات است و هیچ چیز در این دنیا سوق پیدا نمی کند مگر در طلب قدرت. بدین ترتیب علم جویی هم در راستای قدرت تفسیرمی شود.
حقیقت در شکل گفتمانهایی مومیایی شده بر ما و بر دیگران حکومت می کند. هدف تبارشناسی فوکو فهم این موضوع است که حقیقت چگونه در تاریخ تولید شده است.
مثلاً برای پی بردن به گفتمانی مانند «غربزدگی» یا «تهاجم فرهنگی» باید بازی قدرت را مد نظر قرار داد و اینکه چه کسی، در چه زمانی و با چه آمریتی از آنها صحبت میکند. چنین گفنمانهائی مجسمکنندۀ معنا و ارتباطات ِاجتماعیاند؛ آنها تشکیلدهندهی هم ذهنیت و هم ارتباطات ِقدرتاند. گفتمانها سازندۀ موضوعاتند و در این فرآیند مداخلۀ خود را پنهان میکنند. بنابراین، شکل گیری معانی و مفاهیم با اعمال قدرت و با شکل گیری ارتباطات و تشکیلات همراه اند. گفمانها تفکر سازند و از طریق تنظیم و ترکیب مانع ترکیبات دیگر شده و یا ادراکات موجود را جا به جا میکنند. گفتمانها همچنانکه ساخته می شوند؛ در ارتباطی رقابتآمیز با گفتمانها، دعاوی و موقعیتهای دیگر قرار میگیرند. فوکو معتقد است که ما باید پیچیدگی و ناپایداری قدرت را درک کنیم. گفتمان میتواند هم ابزار و هم ثمرهی قدرت یا یک مانع و یا یک نقطهی شروع برای یک استراتژی مخالف باشد. بعبارت دیگر، گفتمان هم تولیدکنندۀ قدرت، هم نیرودهندۀ آن و هم فرسایندۀ آنست.
در یکی از معروفترین سخنرانیهای خود در کالج فرانسه تحت عنوان «نظم گفتمان»، فوکو «ارادهی معطوف به حقیقت» را به زیر سوال می برد و از جمله پرسشهای کلیدی برای فوکو، در این سخنرانی، این است که چگونه گفتمان «اراده معطوف به حقیقت» در طول تاریخ دوام آورده است؟ «اراده معطوف به حقیقت» چه ارتباطی با گفتمانهای دینی و یا با حقایق علمی و ارادهی معطوف به دانش دارد. او morphology اشکال مختلف اراده معطوف به حقیقت و موقعیت سوژه یا مدعیان آنرا را در ارتباط با چنین ارادهای مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
دانش نه یک توانایی یا شوق طبیعی، بلکه مجموعهای از تلاشهاست. دانش اسلحهای است که در خدمت سلطه و اعمال قدرت قرار دارد. دانش آنچنانکه ارسطو ادعا می کند برای شکوفایی، با لذت پیوند نخورده است. بلکه دانش بنا بر آنچه نیچه می گوید سلاحی است در دست قدرتمداران برای مبارزه و دشمنی. مطابقا، حقیقت ِمطلق دروغی ست که توهما ما را با دشمنمان هم پیمان می کند. فوکو جهان را فاقد معنا و حقیقت بنیادین برمیشمارد.
جانمایه سخن فوکو اینست که حقیقت بر خلاف تعبیر سنتی، چیزی نیست که کشف شود؛ بلکه حقیقت هر آینه ساخته یا تولید می شود. هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد و در نتیجه، اعتبار حقیقت، امری محلی و موضعی است و نه امری جهانشمول. رژیم حقیقت در هر جامعه ای بیانگر رابطه قدرت و دانش در آن جامعه است. بدین ترتیب فوکو حقیقت و جهان گستری عقل را به زیر سئوال می کشد.
فهرست منابع:
1- بارنز، اريك. ميشل فوكو. ترجمه بابك احمدي(تهران: نشر ماهي، 1381)
2- بشيريه، حسين. دولت و جامعة مدني (گفتمانهاي جامعهشناسي سياسي) (قم: نقدونظر، 1378)
3- بشيريه، حسين. نظريههاي فرهنگ در قرن بيستم (تهران: مؤسسة فرهنگي آينده پويان، 1378)
4- حسين بشيريه. سيري در نظريههاي جديد در علوم سياسي (تهران: نشر علوم نوين، 1378)
5- هيوبرت؛ رابينو، پل. ميشل فوكو: فراسوي ساختگرايي و هرمنوتيك. ترجمة حسين بشيريه (تهران: نشر ني، 1378)
6- ضميران، محمد. ميشل فوكو: دانش و قدرت (تهران: هرمس، 1379)
7- فوكو، ميشل. مراقبت و تنبيه: تولد زندان. ترجمة نيكو سرخوش و افشين جهانديده (تهران: نشر ني، 1378)
8- فوكو، ميشل. نيچه، تبارشناسي و تاريخ. ترجمة نيكو سرخوش و افشين جهانديده. در: لارنس كهون
9- كلگ، استوارت آر. چارچوبهاي قدرت. ترجمة مصطفي يونسي (تهران: پژوهشكدة مطالعات راهبردي، 1380)
10- لوكس، استيون. قدرت؛ فر انساني يا شر شيطاني. ترجمة فرهنگ رجايي (تهران: مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370)
11- ماتيوز، اريك. فلسفة فرانسه در قرن بيستم. ترجمة محسن حكيمي (تهران: ققنوس، 1378)
12- هيندس، باري. گفتارهاي قدرت(از هابز تا فوكو). ترجمه مصطفي يونسي(تهران: نشر شيرازه، 1380)
1- Dean, Mitchell, Foucault obsession with west Modernity. In: Barry Smart. Michel Foucault. Vol, 2.
2- Edward Said. Michel Foucault. In: Bary smart (ed). Michel Foucault.
3- Foucault, Michel. The Archeology of Knowledge.
4- Foucault, Michel. The History of Sexuality. Vol 1.
5- Fraser,
6- Gordon, Colin (ed). Power/Knowledge: Selected Interview and Other writings. 1972–79.
7- Mison, Jeff. (strategies for Socialist? Foucault’s conception of power. Economy & society. 1980. vol. 9)
8- Moss, Jeremy (ed). The Later Foucault.
9- Sheridan, Alan. Michel Foucault (The Will to Truth).
10- Smart, Barry . The Governmental of Conduct: Foucault on Rationality, Power and Subjectivity. In: Michel Foucault. London: Routledge. 1994. Vol 4
منصور پویان
به دلیل فیلترینگ وسیع این روزها، این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بدون عکس و تنها با متن می آید ...