داستان هایی که پس هر عکس وجود دارد
در زمان برگزاری اولین دو سالانه عکس جهان اسلام در مجموعه فرهنگی هنری صبا ( فرهنگشتان هنر )، در ادامه نشست های پیرامون موضوع مرتبط با نمایشگاه، یک روز را میزبان « شهید الاعلم » عکاس برجسته بنگلادشی بودیم. نگاه خاص و فیلسوفانه این عکاس به عکس و مقوله عکاسی مرا به عنوان مسئول جلسه بر آن داشت تا از جهات مختلف مسئله، ماهیت و هویت عکس و عکاس را با این اندیشمند هنرمند مطرح کنم.
شهید الاعلم
داستانهای زیادی برای عکاسی کردن وجود دارد و هر کس با پرداختن به یک عکس در واقع دارد به یک داستان میپردازد. در دنیای عکاسی، سرمایهگذاری اولیه ای که روی عکاسی انجام شده از غرب شروع شده است. بنابراین داستان عکاسی و سر منشأ آن ناخودآگاه از غرب است. به همین علت است که از حدود 20 سال پیش بسیاری از مؤسسات عکاسی در بنگلادش پرداختهاند به تشریح دیدگاه کشورهای غیر غربی و من هم به عنوان یک عکاس خارجی پرداختن به هنر عکاسی را از این حیطه شروع میکنم. بنگلادشیها عاشق این هستند که از آنها عکس گرفته شود و مشکل من این است که وقتی به جاهای این چنینی میروم میخواهم از آنها عکس بگیرم.
در یکی از عکس هایی که گرفته ام از چند بچه خواستم که لب پنجرهها بایستند چون جای مناسبی برای عکاسی بود، از آنها خواستم خیلی صاف بایستند و با غرور از آنها عکس بگیرم. وقتی میخواستم عکس بگیرم و فلاش را زدم تازه متوجه شدم که یکی از پسرها نابینا است. این پسر هرگز عکسی را که من از او گرفتم را نتوانست ببیند اما خیلی برایش مهم بود که از او عکس گرفته شود با اصرار زیاد در وسط ایستاد، و این سئوال برایم مطرح شد که چرا این قدر بودن و حاضر شدن در این عکس برای او باید مهم باشد و من نتوانستم جوابی برای سؤال پیدا کنم و از این ناراحت هستم که چرا اسم این پسر را نپرسیدم.
کلاً روزنامهها دو دسته هستند قسمت آگهیها و قسمتی که مربوط به مطالب خواندنی است. در کشور من این قسمت خواندنی مربوط به مسائل مدنی و شهری میباشد. این مطالب در طول روز دائماً در دسترس خوانندگان قرار میگیرد. روستاهای بنگلادش مسائل روز را در روزنامه خیلی دنبال میکند، مخصوصاً حادثههای مصیبت بار زبانزد روزنامههای روستاها میباشد، تنها زمانی که این پسر توانست وجود خود را به اثبات برساند زمانی بود که عکسش به عنوان یک فرد حضور پیدا کرد در روزنامهها چاپ شد بنابراین برای این پسر خیلی مهم بود که موجودیت خود را ثابت کند به همین دلیل تقاضا داشت که در این عکس باشد و این همان دلیلی است که عکاسی برای من مهم جلوه کرد. در کشور من عده زیادی هستند که بیسواد هستند و نه میتوانند بخوانند و نه میتوانند بنویسند و البته علاقه زیادی به سواد و سوادآموزی دارند و من هم آدمی نیستم که خیلی به تحصیلات بها داده باشم و من هم خیلی از داستانهای زندگی روز را از پدر و مادر بزرگم شنیدهام و کلا به لحاظ سنتی ما فقط داستانگویی میکنیم و داستان را از زبان دیگران میشنویم و داستانها صرفاً از طریق نویسندگان اشاعه پیدا نمیکند.
در یکی دیگر از عکس هایم پیرمردی هست که داستان را به دیگران منتقل میکند و آنها میرقصند، برنامه اجرا میکند و به نمایش میگذارند، اگر قرار باشد که ما فقط به سوادآموزی بها دهیم افراد این چنینی که در واقع داستانسرایان و داستانگویان همیشگی بنگلادش هستند تحقیر میشوند و نادیده انگاشته میشوند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که داستانگویی هم باید شکل خاص خودش را پیدا کند، وقتی که ما از یک روستایی سخن به میان میآوریم فرم داستانگویی هم باید به نحوی مرتبط با شکل روستا باشد. عکاسی علیرغم اینکه یک شغل حرفهای به حساب میآید اما شغلی است که مربوط به عوام میشود و عوام پسندانه است. مشکلی که من با کلکسیوندارها دارم این است که افراد فقط یک سری عکسهای خاص را جدا میکنند و مقبول آنها میباشد.
عکاسی عمومترین و متداولترین و مرسومترین نوع هنر است که مقبول همه میباشد که نوعی از هنر است که به زبان خاصی عنوان شود که بتوان با یک نگاه آن را فهمید. و علت آن این است که عکاسی هنری است قابل کنترل.
من اینجا این مسئله را خاطرنشان میکنم که علیرغم علاقههایی که در کشور ما نسبت به این بینالها هست و مطبوعات و روزنامهها و تلویزیون ما دنبال میکنند، اما نمایشگاهی با این عظمت در کشور من به وجود نیامده است، بنابراین اگر بخواهد ساختار اجتماعی و فرهنگی کشور من چنین تغییری را بپذیرد باید یک سری تغییرات ساختاری به وجود آید تا به مردم عادی این امکان را بدهد تا از این نمایشگاهها دیدن کنند. جدای از این دوسالانهها و نمایشگاهها نوع دیگری هم از نمایشگاه میتوان داشت که نمایشگاه به شکل سیار درآید و در جایی که تا به حال چنین نمایشگاهی را ندیده باشند عرضه شود، در روستاها یا محوطه بازارها.
اگر قرار باشد عکاسی دچار تحول شود باید یک چنین شکل اجتماعی به خود بگیرد.
کسانی که درمورد بنگلادش اطلاعاتی دارند آن را کشوری میدانند که دچار بلاهای زیاد و فراز و نشیبهای زیادی شده است.
تنها راهی که میتوانیم با هم ارتباط برقرار کنیم عکاسی است که زبان غالب است و یکی از زبانهایی است که میتواند اینکار را انجام دهد، میتوان با عکسهای قدرتمند حرفهای بسیار زد حرفهایی که باعث تحولات اجتماعی شوند.
عکس نمودی است از زندگی. در عکسی که کودکی در حال شیر خوردن از مادر است، تنها دلیلی که باعث میشود یک عکاس این عکس را بگیرد اعتمادی است که باید بین دو طرف باشد.
عکاس جهان اسلام معتقد است که انسان میتواند به طور مستقیم با خدا ارتباط برقرار کند و چنین بازنمایی را از اسلام در هیچ کدام از رسانههای غربی دیده نمیشود. تنها کسانی که تا حد زیادی حساسیت دارند و از همان مناطق هستند میتوانند این روایت را به تصویر بکشند. چیزهای دیگر از عکاسی هست که عکاس محلی فقط میتواند آن را نشان دهد. عکاس باید بتواند رابطهای با موضوع عکاسی و اشخاص که در عکس هستند برقرار کند که خیلی مهم است.
من یک عکاس ژورنالیستی هستم و سالهای سال است که دارم این کار را میکنم. ولی به عنوان یک عکاس حرفهای یک دیدگاه منفی نسبت به همه چیز دارم و اغلب اوقات میدانم عکسهای من کاری در بهبود اوضاع انجام نمیدهد.
اما همین دوربین عکاسی میتواند اشتباهی را بهبود دهد. مسئله فقط عکس نیست، مسئله داستانی است که در آن مطرح میشود.
بعد از جدایی هند و پاکستان مردی به خاطر رفتار انسان دوستانه و بشردوستانه انسان معروفی شده است. او در خیابانها و کوچهها قدم میزد و هر جسد مرد یا زنی را میدید آنها را میشست و به خاک میسپرد. او از این کارهای کوچک شروع کرد تا اینکه او امروز مرد بزرگی شده و او برای این قبیل کارهای انساندوستانه و بشردوستانه مؤسسهای تأسیس کرد و هزینه آن را از طریق کمکهایی که به او میشود تأمین میکند. هنگامی که خواستم از او عکس بگیرم خواست که چهره مهربان و تلخی که دارد مشخص باشد. آن را برای طرح روی جلدی انتخاب کردم ولی آنها آن را قبول نکردند چون او یک مسلمان با ظاهری ریشدار بود.
تلاش من این نیست که عکسهای واقعگرایانه بگیرم تا بتوانم نشان دهم که در درونم چه اتفاقاتی افتاده است. با توجه به اینکه من در کشوری زندگی میکنم که سالهای زیادی تحت استثمار بوده. سالهای سال انواع و اقسام مردمشناسان و جامعهشناسان غربی و دانشمندان به کشور ما آمدهاند تا اندازه جمجمه من، آلت تناسلی من و... را بگیرند تا بدانند من در کجای نردبان تکامل هستم!
مسئلهای که عکاسی را جالب میکند حضور عکاس در آن صحنهای است که باید باشد و داستانی که دارد برحسب آن عکس تعریف میشود حالا چه تخیلی و چه واقعی و ملموس حضور عکاس را میطلبد.
به نظر من عکاس پخته عکاسی است که ورای نقش زدن به یک داستان آن را تجزیه و تحلیل و تفسیر کند. به همین خاطر در عکاسی مستند عکاس در حقیقت از مستند کردن یک عکس داستانی را تعریف میکند. این مهم است از مشکلترین چیزهایی که در عکاسی وجود دارد موضوعهایی هستند که خیلی سریع عبور میکنند. عکاس هنگامیکه به عکس نگاه میکند توجهاش به آن جلب میشود و سؤالهایی در ذهنش ایجاد میشود و به عنوان عکاس باید از تمام امکانات استفاده کند و از دنیایی که از تصویر اشباع شده باید به دنبال تصاویری باشد که علاقه بیننده را برانگیزد.
جنگ جزئی از زندگی ما است و پر شدهایم در آن از تصاویر جنگ. تنها وقایع و اطلاعرسانی که در جنگ اتفاق میافتد کافی نیست برای همین است که یک عکاس میتواند روایتی از جنگ بیرون بکشد که از یک داستان عادی بالاتر باشد. راههای مختلفی را عکاسان برای تعامل با بیننده ارائه میدهند و از راههای مختلفی ترکیببندی و زیباشناسی استفاده میکنند اما ارتباط مستقیم که بیداری باید توسط آن اتفاق بیافتد. در عین حال عکاسی یک رسانه دو بعدی است و باید راهی پیدا شود که به بعد سوم اشاره شود. یکی از راههای نشان دادن بعد سوم بخشیدن *** دیگری است به عکس که عامل ورود بیننده به عکس باشد.
مهمترین عنصر در یک عکس لزومی ندارد بیشترین فضا را به خود اختصاص دهد. یکی از دشوارترین مسائلی که در عکس میتوان نشان داد احساسات بشری است و عکاس وظیفه دارد آن را به بهترین وجه نشان دهد و انگیزه ایجاد کند برای تفکر و اندیشه. در دنیای پر سرعت ژورنالیسم وقتی که میخواهیم به تولید عکس بپردازیم باید کار کنیم که سرعتها کاهش پیدا کند. به همین خاطر عکاس باید راهی پیدا کند تا بیننده با عکس ارتباط برقرار کند.
معنای یک عکس به مکانی که عکس در آن نمایش داده میشود ربط پیدا میکند. به عنوان مثال اگر شما اجازه بدهید کسی زیرنویس عکسهایتان را عوض کند معنای عکس شما هم عوض میشود.
همانطور اگر عکسی در یک مجله در کنار یک عکس تبلیغاتی و یا غیره قرار بگیرد معنای عکس هم عوض میشود اما واقعیت این است که ما ابزارهای کنترلی نداریم.
برای همین است که عکاسان بیشر به دنبال ثبت و انتشار آثار خود میروند. در عین حالی که عکاس باید امرار معاش کند و منظورم از سوء استفاده این است که با فتوشاپ بیایند و تغییراتی انجام دهند و روی عکس قرار دهند و این است که در کجا قرار بدهند و کنار چه چیزی.
حتی دیده شده است که عکسها با ابزاری همچون فتوشاپ دستکاری شده و تغییراتی در آنها انجام میشود و عکسها را در کنار عکسهایی قرار دادهاند که ارتباطی با یکدیگر نداشتهاند و این از وظایف ما عکاسان است که طوری استراتژی خود را شکل دهیم که کمترین سوء استفاده از عکسهایمان بشود و... .