پست مدرنيسم و فرهنگ عامه
چكيده:
مقاله حاضر پيش در آمدي برمفهوم پست مدرنيسم و سيرتحول آن وتاثير آن بر تحولات فرهنگي و اجتماعي است از آنجا كه انسان معاصر برای فهم زمانه و برای اینکه ناآگاهانه بازیچۀ رسانهها نشود، ناچار به شناخت اندیشهها و ایدههای موجود است. از مكاتب مهمي که در دوران اخیر در محافل علمي مورد نقد و بررسي قرار گرفته ؛ پستمدرنیسم است.
كليد واژه: فرهنگ،مدرنسم،پست مدرنيسم، ساختارگرايي
مقدمه:
معنای ریشهای و بنیادین پستمدرن یعنی فراسوی مدرن یا بعد از مدرن بودن است. سه تحلیل عمده برای پست مدرنیسم وجود دارد:
- پستمدرنیسم را میتوان نوعی "پیکرهبندی فرهنگی" (cultural configuration) توصیف کرد که در پیوندی مستمر با مدرنیسم قراردارد، بهعبارت دیگر تداوم و استمرار مدرنیسم محسوب میشود.
- این موضع، درنقطۀ مقابل موضع فوق قرار دارد که براساس آن بسیاری از تحلیلگران معتقدند که پستمدرنیسم نه استمرار بلکه گسست و انقطاع رادیکال و تندی است از مدرنیسم و بین ایندو شکاف و فاصلۀ عظیمی وجود دارد.
- تحلیلهای دیگری نیز ارائه شدهاند که با دو رویکرد فوق برخوردی رابطهای دارند یعنی ضمن حفظ ماهیت رابطهای پستمدرنیسم، مجاورت و نزدیکی واژگانی یا قرابت ریشه شناختی گریزناپذیر آن با مدرنیسم را نیز ازنظر دور نمیدارند.
برای شناخت پستمدرنیته ناچاریم نگاهی به سیر تاریخی و ویژگیهای مدرنیته داشته باشیم.
مدرنیته:
رویدادهای مهم تاریخ تکامل اجتماعی ملل مغرب زمین که درواقع زمینهها و بسترهای اساسی ظهور و تکوین رخساره اجتماعی مدرنیته را فراهم ساختهاند عبارتند از:
1- رنسانس( نوزایی) از قرن 14 میلادی،
2- رفورماسیون( جنبش اصلاح دینی) قرن 16 میلادی،
3- عصر روشنگری از اواخر قرن 17 و اوایل قرن 18 میلادی،
4- انقلاب صنعتی در نیمه دوم قرن 18 و نیمه اول قرن 19 میلادی.
چهارحوزهای که فلاسفه روشنگری را از دیگر متفکران این عصر و پیشینیان آنان متمایز میسازد عبارتند از:
۱- ضدیت با روحانیت کلیسایی
2- عقیده به تقدم و برتری شناخت تجربی و مادی
3- اشتیاق وافر بابت پیشرفت فنی و پزشکی
4- تمایل به اصلاحات حقوقی و قانونی.
منتقدان مدرنیته که اکثراً گرایش پستمدرنیستی دارند میگویند که در عصر مدرن بهتدریج ارزشهای قرن18، عصر روشنگری یا عصر خرد ازهم پراکنده گشته و روبه زوال و نابودی گذارده اند. یکی از مهمترین ارزشهای این عصر، علاوه بر عقلانیت، فکر پیشرفت و ترقی بود. در قرن 18میلادی، متفکران، فلاسفه و دانشمندان با خوشبینی بسیار براین باور بودند که به مدد ارزشهای جهانشمول علم، عقل و منطق میتوانند از قید و بند اوهام، خرافات، اساطیر و آراء و اعتقاداتی که بشریت را از پیشرفت و ترقی باز میدارند، رهایی یابند. آنان معتقد بودند که این فرآیند در نهایت بشریت را از چنگال فقر، بدبختی، جهل، خرافه، دین و هرگونه رفتار غیر عقلانی و اعتقادات پوچ و موهوم آزاد خواهدساخت. و بدین ترتیب زمینه برای پیشرفت بشر بهسوی آزادی، سعادت و پیشرفت فراهم میگردد. البته "وبر" پیشبینی کرد که آینده چیزی نخواهد بود جز قفس آهنین عقل و بوروکراسی. شاید افرادی مانند او حق داشتند و این نظر آنان صحیح بود که تمامی امور در حال پراکنده شدن از یکدیگرند. بسیاری از این متفکران بدبین و همچنین اخلاف پستمدرن آنها در حمله و انتقاد علیه عصر مدرن و دستآوردهای مدرنیته اظهار میدارند که اساساً علم، عقل و پیشرفت چه حاصل یا دستآوردی برای بشریت دربر داشتهاند: جز نابودی، رنج، استثمار بیشتر، ازخود بیگانگی، نوستالژی اندوه، کشتار همگانی، کابوسهای کافکایی، اردوگاههای مرگ، جوخههای مرگ، آشوتیسها، جنگهای جهانی اول و دوم، فجایع عظیم و دهشتناک هیروشیما و ناکازاکی، فجایع زیستمحیطی، فجایع و جنایات جنگی ویتنام، الجزایر، کشتارهای سیاهان در افریقا و بالاخره انواع نظامهای توتالیتر. و تمام اینها تحت نام روشنگری و زیر پوشش ارزشهای علم، عقل، رهایی، آزادی و پیشرفت وابسته به آن صورت گرفتند. "نیچه" فیلسوف آلمانی که دیدگاهها و نقطهنظرات وی از پایهها و ارکان اساسی نظریات و دیدگاههای پستمدرنیستها بهشمار میرود، کمترین اعتقادی به ارزشهای روشنگری نداشت. وی جهان را چیزی جز آلت دست و ملعبۀ دیونیزوس نمیدانست که دارای سیمایی دوگانه بود. وجهی از سیمای وی رو به گذشته، تخریب، ویرانگری، انهدام و نابودی داشت، و وجه دیگر سیمای وی رو به آینده، سازندگی، امید و سعادت داشت. خلاقِ نابودکننده و نابودکنندۀ خلاق. به عقیدۀ نیچه هر مردی که به این شیوه عمل کند به نوبۀ خود یک ابرمرد خواهد بود. ابرمردانی چون هیتلر، موسولینی، استالین. وی با اعتقادات فلسفی خاص خود سعی نمود تمامی جلوههای اساسی، نمادهای محوری، نهادها و اعتقادات فرهنگ غرب را نابود سازد و بدین ترتیب چیزی جز ابهام و امواج تیرۀ پوچی و خلأ برجای نماند. هنرمندان مدرن در میانۀ تمامی آشوبها، پراکندگیها، تجزیه و تفرقها، در جستجوی یافتن ارزشهای سرمدی برآمدند. این هنرمندان سعی کردند تا نقش ابرقهرمانانی را برعهده بگیرند که قصد کشف مجدد جوهرۀ انسانی را در سر میپروراندند. بدین ترتیب زیبایی شناسی بهعنوان مرکزی برای دنیای فاقد مرکز سر برآورد و بهتدریج مفهوم هنر رای هنر رواج یافت. کوبیسم محصول این هنرمندان است. آنها چیزی را نقاشی میکنند که شما میدانید وجود ندارد(نوذري،1379: 133) .
بدین ترتیب اصطلاح پستمدرنیسم را میتوان تعبیر گستردهای در مطالعات ادبی و اجتماعی و فرهنگي دانست که متفکرانی که به نحوی درصدد پاسخگویی به مدرنیسم هستند، آنرا بهکار میبرند. لیکن هریک از این متفکران درک متفاوت و بعضاً متضادی از مدرنیسم دارند. یکی از بارزترین ویژگی و شاخصۀ دوران مدرنیته را میتوان رشد و گسترش علم و عقل به مثابه ابزاری برای درک و تبیین جهان دانست. موفقیتها و دستآوردهای پیروزمندانۀ حاصل از کاربرد عقلانی علم درباره طبیعت و پیشرفتها و ترقیات پیامد آن در این حوزه، این باور را در پی داشت که رویکردهای عقلانی و علمی در برخورد با حوزههای مختلف اجتماعی بهویژه در برخورد با اقتصاد، سیاست، جامعه و اخلاقیات تضمینگر پیشرفت و ترقی در این حوزهها بهشمار میروند. علم و عقل قادر به ارائه اصول و مبانی مستدل، متقن، عیّن و همگانی هستند، مبانی و اصولی که به مدد آنها میتوان اصلاحات اجتماعی ،فرهنگي و اخلاقی را تقویت نمود.
سیر تحول پست مدرنیته:
برای درک دقیق و صریح معنا و مفهوم پست مدرنیته و پست مدرنیسم باید به شمار کثیری از جریانات فکری و تحولات و دستآوردهای چند دهه اخیر در عرصه علوم اجتماعی و انسانی و رشته های مختلف علوم نظر دوخت ازجمله: طی سال های دهۀ 1960 و 1970 میلادی در اروپا شاهد سربرآوردن جریانات فکری و نظری متعددی در حوزه های مختلف دانش بشری به ویژه در علوم انسانی و علوم اجتماعی هستیم، جریاناتی که با عروج خود، افول جریانات پیشین را در پی داشتند. ازجمله مهمترین این حرکت ها می توان به ظهور مکتب پساساختارگرایی در اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970 در حیات روشنفکری فرانسه اشاره کرد که درواقع بسط و گسترش جریانات انتقادی دربرابر ساختارگرایی به شمار می رود. پیشگامان آن ژاک دریدا، رولان بارت، ژولیا کریستوا، ژاک لاکان، میشل فوکو، فرانسوا لیوتار، ژان بودریار و... بودند.
مکتب پساساختارگرایی با دست شستن از هرگونه داعیه های مکتب ساختارگرایی درخصوص عینیت، قطعیت و جامعیت و کنارگذاشتن و درنهایت نفی و طرد این قبیل داعیه ها، راه تازه ای را دربرابرِ تحقیقات و پژوهش های علوم اجتماعی و انسانی گشود. یعنی به جای مفاهیم واحد، یکدست، کلی، جامع و جهان شمول، بر کثرت، چندگانگی، جزئیت، پراکندگی، عدم انسجام و فردیت مفاهیم تأکید دارد.
- فوکو: ديرين شناسي و تبار شناسي قدرت ودانش؛
- ژان فرانسوا لیوتار : گفتمان و مجاز یا صورت و وضعیت پست مدرن؛
- ایهاب حسن : تمایزات مدرنیسم و پست مدرنیسم؛
- فردریک جیمسون : نقشه پردازی پست مدرن به عنوان منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر؛
- بودریار : نظم های وانموده ها، تز اکثریت خاموش، مفهوم فریفتگی یا اغوا، حالت وجد و خلسه یا نشئگی ناشی از رشد و گسترش سرسام آور ارتباطات و رسانه های گروهی؛
- دیوید هاروی : تراکم و قبض زمانی- مکانی (فضا)؛
- دریدا: شالوده شکنی؛
- ژاک لاکان: روانکاوی پسافرویدی؛
- ژیل دلوز و فلیکس گاتاری: ریزوم ها یا شبه ریشه ها و بالاخره تأمل در مصنوعات یا محصولات هنری خاص.
ویژگیهای پست مدرنیسم:
جامعهشناسی پستمدرنیسم از سه برنهاد بههم پیوسته و منسجم تشکیل شده است:
- برنهاد تغییر فرهنگی؛ یعنی اینکه مدرن شدن فرآیندی مبتنی بر تفکیک (differentiation) فرهنگی است، حال آنکه پستمدرنشدن فرآیندی است مبتنی بر تفکیکزدایی (de-differentiation) فرهنگی.
- برنهاد نوع فرهنگی؛ به این معنی که مدرنیسم نوعی صورتبندی فرهنگی گفتاری (discursive) است، حال آنکه پستمدرنیسم نوعی صورتبندی فرهنگی شکلی (figural) است.
- برنهاد قشربندی اجتماعی؛ به این معنی که مولدان و مخاطبان فرهنگ مدرنیستی و پستمدرنیستی را باید در میان طبقات و خرده طبقات (class fractions) اجتماعی درحال سقوط و ظهور یافت.(لش،1383: 12)
اصول و مبانی پستمدرنیسم عمدتا همان اصول و مبانی پساساختارگرایی بود که در آنها تغییر و تعدیلهایی واردساخته بود. بدینترتیب پستمدرنیسم طی سالهای سه دهۀ آخر قرن بیستم سربرآورد. بازتاب اولیه این جریان را قبل از هر حوزه باید در عرصۀ هنر به طور اعم و معماری بهطور اخص مشاهده نمود. پس از آن در حوزههای نقد ادبی، نقد هنر، نقاشی، فیلم و... نیز میتوان نخستین رویکرد پستمدرنیسم را دید. در تمامی این حوزهها، رویکرد پستمدرن قبل از هرچیز بیانگر نوعی واکنش علیه مدرنیسم بهشمار میرود.
یکی از ارکان اصلی اندیشۀ پستمدرن مفهوم غیریت است. از این دیدگاه، انسان معانی، اندیشهها و ...، همگی وحدت ظاهری خود را تنها ازطریق فرآیند و حذف و غیریت بهدست میآورند. برای ایجاد هویت درمورد هرچیز، باید چیزهای دیگر، غیر و بیگانه شوند. بهطور کلی ایجاد هویت در هر حوزهای مستلزم غیر سازی است.
پلورالیسم کانون اصلی پستمدرنیته:
این جنبش فرهنگی، همانند فرهنگ سنتی، ضدمدرن نیست. پستمدرنیسم صنعتی شدن و نوسازی را میپذیرد، لیکن اعتبار و جایگاه ویژهای برای تکنولوژی پیشرفته و این پیامبران جهانبینی مدرن، برخلاف آنچه که قبلاً از آن برخوردار بودند، قایل نیست. بازسازی و ساختاردهی مجدد مفروضات مدرنیستی به کمک چیزهای جدیدتر، گستردهتر، کاملتر و حقیقیتر است. هدف اصلی جنبش پستمدرن (جنبش در نقطۀ مقابل وضعیت اجتماعی) عبارت است از افزایش و گسترش پلورالیسم و غلبه بر نخبهگرایی ذاتی در پارادایم پیشین (مدرن).
جهانبینی پستمدرن:
عناصر و جنبشهای کلیدی در برنامه کار پستمدرن:
1- فمینیسم و پستفمینیسم
۲- جنبشهای سبز و طرفداران محیطزیست نظریهها و هنجارهای مهمی را وارد برنامه کار پستمدرن کردهاند، بهویژه ایدهها و نظراتی چون پیوند متقابل و کلگرایی. این جنبشها همچنین با الهیات آزادیبخش، جهانگرایی کلیسایی و سایر جریانات و گرایشهای مذهبی پستمدرن پیوند خاصی دارند.
3- تداخل و ارتباط بین رشتهای
پستمدرنیسم، جامعهشناسی فرهنگي و نظریۀ اجتماعی
پستمدرنیسم در انتقاد از علوم اجتماعی مدرنیستی به بازنگری و بازاندیشی درخصوص رابطۀ بین شناخت علمی، قدرت و جامعه، و همینطور رابطۀ میان علم و نقد روایت میپردازد.[1]
اسکات لش استاد جامعهشناسی در کتاب "جامعهشناسی پستمدرنیسم" به تجزیه و تحلیل رابطه جامعهشناسی و پستمدرنیسم و ترسیم تفاوتهای بین مدرنیسم و پستمدرنیسم میپردازد. سه مضمون یا تز اساسی محور موضوع بحثهای کتاب جامعهشناسی پستمدرنیسم بهشمار میروند:
1)مضمون تحول فرهنگی؛ یعنی این نکته که نوسازی (مدرنیزاسیون) نوعی فرآیند تمایززایی فرهنگی (cultural differentiation) است، درحالیکه پسانوسازی یا فرانوسازی (پستمدرنیزاسیون) نوعی فرآیند تمایززدایی فرهنگی (cultural de-differentiation) است.
2)مضمون سنخ فرهنگی؛ اینکه مدرنیسم یک صورتبندی فرهنگیِ "گفتمانی" (discursive) است، درحالیکه پستمدرنیسم یک صورتبندی فرهنگیِ "تصویری" (figural) است.
3)مضمون قشربندی اجتماعی؛ یعنی اینکه تولیدکنندگان و مخاطبینِ مربوطۀ فرهنگ مدرنیستی و پستمدرنیستی را باید در طبقات اجتماعی و جناحبندیهای طبقاتیِ در حال افول و در حال ظهور جستجو و پیدا کرد.[2]
پست مدرنیسم و شارحان آن:
۱) ژان فرانسوا لیوتار (1998-1924): متولد فرانسه، در الجزایر، برزیل و کالیفرنیا تحصیل کرد. در 1968 استاد فلسفه دانشگاه پاریس شد. در 1985 رییس کالج بینالمللی فلسفه شد. به مدت 15سال با گروه چپگرا موسوم به "سوسیالیسم یا توحش" همکاری میکرد که بارزترین ویژگی آن، انتقاد از کمونیسم سبک شوروی بود. مهمترین مضامین لیوتار: گفتمان، تصویر(figure)، میل(desire)، امر بصری(the visual)، روایت، افسانه یا اسطوره، بازی زبانی، گزارههای اشارهای یا دلالتهای مصداقی (denotative statement)، گفتمان علمی، گفتمان روایی و... است.
2) ژاک دریدا (1930): فیلسوف فرانسوی متولد الجزایر در پاریس تحصیل و درهمانجا به تدریس پرداخت. اندیشههای وی که غالباً از آن تحت عنوان شالودهشکنی یا ساختارشکنی یاد میشود، در ابتدای کار تأثیری انقلابی بر نقد ادبی و فلسفۀ ادبیات به جای نهاد.
3) میشل فوکو (1984-1926): فیلسوف و مورخ فرانسوی یکی از برجستهترین متفکران پساساختارگرا است.فوکو این ایده را که قدرت پدیدهای است عظیم و هولناک و ساختاری است یکپارچه و در انحصار دولت یا حکومت، به مسخره میگیرد..
4) ژان بودریار (1929): نظریهپرداز و متفکر فرانسوی که از مطالعات در جامعهشناسی جامعه مصرفی به سوی نظریههای جدید در عرصه پستمدرن کشیده شد. شکلگیری و تدوین نظریه اجتماعی بودریار در پیوند نزدیکی با جدایی و فاصله گرفتن وی از مارکسیسم دارد. رژیم وانموده: امر واقعی / امرخیالی
۵) ژیل دلوز، استاد فلسفه (95-1925) و فلیکس گاتاری از روانکاوان برجسته (92-1936): هردو در دانشگاه پاریس به تدریس اشتغال داشتند. این دو بیشتر به مکتب پساساختارگرایی فرانسه تعلق دارند. آنان بخش اعظم اندیشۀ غرب را تحت سیطره ساختاری از دانش میدانند که بهصورت درخت قائم و عمودی است.
6) فردریک جیمسون ( -1934): از شارحان و نظریهپردازان برجستۀ پستمدرنیسم که درعین حال بانگاهی منتقدانه به این جریان برخورد میکند. مطابق با نظر جیمسون چیزی که ما بدان نیاز داریم، مارکسیسمی است که قادر به بهبود بخشیدن و اعادۀ آگاهی تاریخی حقیقی و بازگرداندن حالت عادی و وضعیت طبیعی باشد؛ یعنی علمی که بتواند به ما بگوید چهچیزی تخیلی است و چهچیزی واقعی.
7) ایهاب حسن ( -1925): از مهمترین منتقدانی است که ظهور پستمدرنیسم در ادبیات را اعلان نمود و به رشد و ارتقاء آن همت گماشت.
8) دیوید هاروی استاد جغرافیا: در کتاب وضعیت پستمدرنیته میگوید که تفاوتهای شگرف در نحوه یا شیوۀ تجربۀ ما از زمان و فضا تأثر عمیقی بر پستمدرنیسم به جای نهاده است. سرمایهداری در روند تکامل تاریخی خود سبب ظهور پدیدهای شده است که هاروی آنرا انقباض و فشردگی فضا- زمان میداند. شتاب گامهای زندگی بیشتر شده است و به موازات افزایش قبض و فشردگی زمان، فضا نیز کوچکتر و فشردهتر شده است.
9) ژاک لاکان (1981-1901) روانکاو فرانسوی: لاکان را نمیتوان بهطور قطع و یقین جزء نظریهپردازان پستمدرن بهشمار آورد. ولی آراء و نظریات وی درباره ذهن، زبان و ناخودآگاه تأثیر آشکاری بر دیدگاههای پستمدرنیستها برجای نهاده است.
۱۰) چارلز جنکز ( -1939) معمار و نظریهپرداز و نویسنده در عرصه معماری، هنر و ادبیات پستمدرن: ما در جامعهای پلورالیستی و کثرتگرا و چندگانه زندگی میکنیم، جامعهای که انعکاس و تجلی آن را به راحتی میتوان در پدیدههای محیط پیرامونی و در زندگی روزمره خود به عیان مشاهده کنیم. معماران پستمدرن باید طرحهای خود را در خدمت اشخاص معین قرار داده و برای آنها طراحی کنند، نه برای مفهوم انتزاعی و اتوپیایی انسان و در یک کلام ساختمانهای پستمدرن باید با سایر ساختمانهای پیرامون خود هماهنگ و متناسب باشند(نوذري،1379: 224).
فرهنگ:
از دیدگاه استوارت هال فرهنگ چیزی در باب " معنای مشترک " است و این " معنا " در درون زبان و از طریق آن تولید می شود ، تغییر می کند ،منتقل می گردد و از طریق زبان در دسترس عموم قرار می گیرد.
هال چهار دسته تعریف از مفهوم فرهنگ ارائه می دهد :
۱ – فرهنگ شامل برترین گفته ها ، نوشته ها و تفکرات یک جامعه است. در این معنا ، فرهنگ به عنوان یک " امر والا " مطرح می شود (High Culture)و عمده ترین متفکر این دسته "ماتیو آرنولد " است که معتقد است روشنفکران به عنوان کارگزاران اجتماعی حوزه های اصلی فرهنگ (ادبیا ت و هنر ) و طبقه متوسط جدید به عنوان گروه هدف آموزش فرهنگ وظیفه اشاعه فرهنگ والا در جامعه را به عهده دارند. در نقد تعریف این گروه به این نکته می توان اشاره کرد که امروزه شاهد فروپاشی تمایز میان امر والا و امر پست هستیم و مفهوم مورد نظر این دیدگاه نیز از مقیولیت افتاده است .
۲- فرهنگ اشکال وسیعی از موسیقی پاپ ، هنر ، مکتوبات ، طرح ها ، متون ادبی ، اوقات فراغت وسرگرمی ها که زندگی روزمره را می سازد در بر می گیرد.در این دیدگاه ، فرهنگ معادل با فرهنگ توده ای در نظر گرفته می شود ( mass culture ) . ریموند ویلیامز که عضو برجسته این دسته است در دو اثر عمده اش " فرهنگ و جامعه " و " انقلاب طولانی" از مضامینی همچون "ضرورت توجه به بازارهای فرهنگی و فرهنگ توده ای " ؛ " فرهنگ توده ای همچون ابزار ایدئولوژیک جامعه "و"فرهنگ توده ای به مثابه کنشگری سیاسی " بحث می کند . او از مفهوم جدید فرهنگ عامه به عنوان فرهنگی که مردم آن را برای خودشان خلق کرده اند با تمام اینها متفاوت است .این فرهنگ اغلب با فرهنگ قومی اشتباه گرفته شده و به گذشته پیوند داده می شود اما در عین حال یک تاکید مدرن مهم است.
۳- فرهنگ شامل هر آنچه که روش های زندگی یک گروه اجتماعی ، ملت ، جماعت یا مردمی را مشخص می سازد ، می باشد .هال معتقد است که این دیدگاه ، نظری جامعه شناسانه در باب فرهنگ است و به معنای ارزشهای مشترک یک گروه یا جامعه می باشد .
آنچه روش های زندگی را تا حدود زیادی مشخص می سازد ، فرایندی است که از آن به " اجتماعی شدن " یاد می شود و بر طبق آن فرد در گروهی معین ، از طریق درونی ساختن شیوه های تفکر ، احساس و عمل و الگوهای فرهنگی ادغام می شود . دورکیم و پارسونز دو متفکر عمده این دیدگاه به حساب می آیند . این گونه برداشت ها از اجتماعی شدن و در ادامه از فرهنگ ، تقدم جامعه بر فرد را طلب می کند ضمن آنکه پارسونز به داشتن نگاه جبرگرایانه فرهنگی مشهور است .
4 – از دیدگاه استوارت هال ، فرهنگ لزوما مجموعه ای از چیزها ( شامل رمان ها ، نقاشی ها ، متون ادبی ، برنامه های تلویزیون و ......) یا به عنوان فرایند و مجموعه ای از اعمال نیست . فرهنگ به تولید وتبادل معنا ، همچنین دادن و ستاندن آن (giving and taking of meaning ) بین اعضای یک گروه یا جامعه مرتبط می باشد .
حوزه فرهنگي
در حوزه فرهنگی: تغییر و تحول در نظام های فرهنگی، تحول در الگوهای نگرش به مسایل زنان، ایجاد حوزه های خاص زنان و به تعبیر هلن کرولی پیدایش فمینیسم که تا حدود زیادی محصول همین تغییر نگرش بود. تحول در حوزه فرهنگ تجسمی و نمایشی (نظیر مجسمه سازی، نقاشی، معماری، دکوراسیون، سینما، تئاتر)؛ تحول در نحوه نگرش به مسئله بهداشت، امنیت فردی و اجتماعی، امنیت روانی و فیزیکی؛ تغییر در نگرش های رایج به جسم و بدن انسان و جنسیت؛ تحول در حوزه های آموزش و پرورش (education)، و امور تربیتی (training) و تعلیم و تربیت (pedagogy)؛ تحول در عرصه مذهب، ارزش ها و هنجارها و ایدئولوژی (تعبیر کنت تامپسون)؛ تحول در رسانه های گروهی و وسایل ارتباط جمعی و پیدایش عصر تکنوترونیک و عصر انفجار اطلاعات ماهواره ای، پیدایش دهکده جهانی و از میان رفتن فاصله های زمانی و مکانی در اثر انتقال سریع اطلاعات (تعبیر مارشال مک لوهان و آلوین تافلر)؛ تغییر الگوهای زیستی و تحول روستا به شهر و پیدایش مادر شهرها و کلان شهرها در نتیجه گسترش بی رویه شهرنشینی.
چرخش پست مدرن در مطالعات فرهنگي
در بسیاری از گونههای مطالعات فرهنگی بعد از دهه 1980 گرایش به آنچه مسئله پست مدرن نامیده شده است، وجود دارد که مک گیگان (1992) آن را «پوپولیسم فرهنگی» مینامد و بر لذت، مصرف و ساخت فردی هویت تأکید دارد. از این منظر فرهنگ رسانه، مواد لازم برای ایجاد هویتها، لذتها و قدرتها را تولید میکند، و در نتیجه مخاطبان از طریق مصرف محصولات فرهنگی، امر «پوپولار» را میسازند. در طول این مرحله- تقریباً از اواسط دهه 1980 تا امروز- مطالعات فرهنگی در بریتانیا و آمریکای شمالی از سیاست انقلابی و سوسیالیستی مراحل پیشین به اشکال پست مدرن سیاست هویت و دیدگاههای کمتر انتقادی در مورد رسانهها و فرهنگ مصرف کننده روی آورد و بیش از پیش بر مخاطب، مصرف، دریافت، و تولید و توزیع و چگونگی تولید متون در صنایع رسانهای تأکید گذاشت.اشکال مطالعات فرهنگی که از اواخر دهه 1970 تاکنون به وجود آمدهاند،
در مقایسه با مراحل قبلتر، بر دگرگونی از سرمایه داری انحصاری دولتی یا فوردیسم که بنیادش در تولید و مصرف انبوه بود، به رژیم نوینی از نظام اجتماعی و سرمایه تأکید میکنند، که گاهی به عنوان «پست فوردیسم» (Harvey 1989)، یا «پست مدرنیسم» (Jameson 1991) توصیف میشود، و مشخصۀ یک سرمایه جهانی و فراملیتی است که به تفاوت، چندگانگی، التقاط گرایی، پوپولیسم و مصرف گرایی افراطی در جامعه نوین سرگرمی و اطلاعاتی ارزش و اعتبار میدهد. از این منظر فرهنگ رسانه، معماری پست مدرن، مراکز بزرگ خرید و فرهنگ نمایش پست مدرن، به حامیان و کاخهای مرحلۀ جدیدی از سرمایهداری فن سالار، یعنی آخرین مرحلۀ سرمایه مبدل شدهاند، که دربر گیرندۀ یک تصویر پست مدرن و فرهنگ مصرف کننده است.
نتیجه گيري:
یکی از اساسیترین ویژگیهای تفکر پستمدرن حمله به دستاوردهای علم و عقل و روشنگری است و نفی هرگونه نظریات کلی و همگانی یا روایتهای کلان و در یک کلام نفی و طرد تمامی چیزهایی است که کلیت واحدی را تحت عنوان مدرنیته و مدرنیسم تشکیل میدهند. از اینروست که بسیاری از کسانی که مخالف مدرنیته، عقلانیت، اندیشۀ علمی و دیگر دستاوردهای عصر روشنگری و پس از آن هستند با تمسک ناقص و ناتمام به بخشهایی از پستمدرنیسم به مقابله با دستاوردهای فوقالذکر پرداخته و تحت لوای تفکر پستمدرن هرآنچه را که نشانی از تفکر مدرن و مدرنیته دارد نفی میکنند. اینان بدون اعتقاد به نیچه، بنیامین و آدورنو و حتی بدون درک صحیح از آراء و اندیشههای این متفکران از آنان بهعنوان ابزاری برای حمله به تفکر مدرن و هواداران مدرنیته استفاده میکنند. از آراء پستمدرنیستها نیز تنها آن بخشهایی را قبول دارند که همسو با نقطهنظرات سیاسی و مواضع جناحی آنان است.
پیامدهای پست مدرنیته برای جامعه شناسی،جامعه شناسي فرهنگي و نظریۀ اجتماعی این بود که جریاناتی چون مدرنیته، عقل، روشنگری، عقلانیت، خوداندیشی اجتماعی یا قابلیت بازتابندگی (reflexivity) را از کانون بحث های رایج در جامعه شناسی و نظریۀ اجتماعی دور ساخته و با نفی و انکارهایی بی وقفه موجبات بی اعتباری آن ها را فراهم ساخت.
در برخورد با پدیدۀ پست مدرنیسم، جامعه شناسان دیدگاه های متفاوتی ابراز نموده اند؛عده ای آن را یک وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی معاصر می دانند، عده ای آن را به مثابه شکلی از زندگی، شکلی از تأمل دربارۀ پاسخ به نشانه های درحال انباشت محدودیت ها و محدودسازی های مدرنیته تلقی می کنند. برخی از جامعه شناسان آن را نوعی شیوۀ زیستن در تبعاتی چون شک و تردید، عدم اطمینان ها و اضطراب و تشویش معرفی می کنند، تبعاتی که آن را وابسته به مدرنیته می دانند.چرخش به سمت مطالعات فرهنگی پست مدرن پاسخی به عصر جدید سرمایهداری جهانی است. آنچه که «تجدید نظر طلبی نوین» توصیف شده است
فهرست منابع و ماخذ:
- احمدى، بابك، مدرنيته و انديشه انتقادى، تهران; نشر مركز،1373
- احمدى، بابك، ساختر و تاويل متن، 2 جلد، تهران: نشر مركز، چاپ دوم اسفند 1372
- احمد، اكبر، ديوشرور: رسانهها در مقام آموزگار عصر ما، ترجمه سيما ذوالغقارى، نامه فرهنگ، شماره 18.
- احمد، اکبر ص.؛ پست مدرنیسم و اسلام؛ ترجمه فرهاد فهمندفر؛ تهران، نشر ثالث؛ 1380.
- بشیریه، حسین؛ عقل در سیاست؛ تهران، نگاه معاصر؛ 1383.
- بشيريه، حسين، هابرماس: نگرش انتقادى و نظريه تكاملى، اطلاعات سياسى - اقتصادى، شماره 74-73،
- تسون، فرناندو، اعاده حيثيت از دمكراسى: چالش عصر ما بعد مدرن، ترجمه عليرضا حسين پور، دانش سياسى، پيش شماره سوم، بهمن و اسفند 1372.
- حداد عادل، غلامعلى، سكولاريسم، ويژگى مكاتب غربى، ويژهنامه27 آذر.
- جنگز، چارلز، پست مدرنيسم چيست؟ ترجمه فرهاد مرتضايى، تهران: نشر مرنديز
- دريابندرى، نجف، پست مدرنيزم در يك زمان، دنياى سخن، خرداد و تير 1374، شماره 64.
- داورى، رضا، پست مدرن، دوران فترت، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى1373- ريترز، جورج، نظريههاى - جامعهشناسى، ترجمه احمد رضا غروى راد، تهران: انتشارات ماجد،1373
- رورتى، ريچارد، اختلاف هابرماس و ليوتار در باب وضع پست مدرن، ترجمه مهدى قوام صفرى، نامه فرهنگ، سال پنجم، شماره 18، تابستان 1374.
- روجر، ريشههاى شورش پست مدرن در چياپاس، مجله آدينه، شماره 104..
- ريكور، پل، رسالت هرمنوتيك، ترجمه مراد فرهاد پور، يوسف اباذرى، فرهنگ كتاب چهام و پنجم، بهار و پاييز 1368.
- عضدانلو، حميد، مناظره مدرنيته و فرامدرنيته در زمينه مفاهيم، ماهنامه سياسى - اقتصادى، شماره 84-83.
- عضدانلو، حميد، كانت، مدرنيته و فرامدرنيته، ماهنامه سياسى - اقتصادى، شماره 80-79.
- عضدانلو، حميد، تفكر انتقادى چيست؟ اطلاعات سياسى - اقتصادى، شماره 74-73.
- كورنز هوى، ديويد، حلقه انتقادى، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران: انتشارات گيل و با همكارى انتشارات روشنگران، 1371
- كورنز هوى، ديويد، حلقه انتقادى، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران: انتشارات گيل و با همكارى انتشارات روشنگران، 1371
- کیویستو، پیتر؛ اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی؛ ترجمه منوچهر صبوری؛ تهران، نشر نی؛ 1378.
- گيدنز، آنتونى، مدرنيته و هويت فردى، ترجمه امير قاسمى، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى1373.
- گنون، رنه، بحراى دنياى متجدد، كلمه دانشجو، شماره 8 و9.- کهون،لارنس؛متنهایی برگزیده ازمدرنیسم تا پستمدرنیسم؛ترجمه عبدالکریم رشیدیان؛ تهران، نشر نی؛ 1381.
- لاريجانى، محمد جواد، از مدرنيسم تا فرامدرنيسم، مجلس و پژوهش، شماره پنجم، سال اول، آذروى 1372.
- لیوتار، ژان فرانسوا؛ وضعیت پست مدرن؛ ترجمه حسینعلی نوذری؛ تهران؛ گام نو؛ 1380.
- لش، اسکات؛ جامعه شناسی پست مدرنیسم؛ ترجمه شاپور بهیان؛ تهران؛ ققنوس؛ 1383.
- مدخل الى ما بعد الحداثه، احمد حسان، نامه فرهنگ، شماره 18.
- نامه فرهنگى شريف، مدرنيسم و توسعه، نامه دوم و سوم، تابستان و زمستان73.
- نكاتى پيرامون سكولاريسم، مجله كيان، شماره26.
- نوذری، حسینعلی؛ صورتبندی مدرنیته و پستمدرنیته؛ تهران: نقش جهان؛ 1379.
- نوذری، حسینعلی؛ مدرنیته و مدرنیسم؛ تهران؛ نقش جهان؛ 1379.
- نظرى، حميد رضا، نظرى بر سكولاريسم، مجله 15 خرداد، شماره 10
دكتر مهرداد نوابخش؛ دانشيار گروه جامعه شناسي فرهنگي
۲0- نوذری، حسینعلی؛ صورتبندی مدرنیته و پستمدرنیته؛ تهران: نقش جهان؛ 1379؛ ص425-350.
۲۱- لش، اسکات؛ جامعه شناسی پست مدرنیسم؛ ترجمه شاپور بهیان؛ تهران؛ ققنوس؛ 1383؛ ص 12.