تئاتر تقدیر من است...
آنچه میخوانید ترجمه بخش کوتاهی ازکتاب زندگی در تئاتر است که در آن تنها به زندگی تئاتری برگمان پرداخته میشود. این کتاب تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. توضیحات بیشتر در مقدمه خود گفت و گو آمده است. با وجود سفرهای کوتاه اخیر به درون خود و خود نقدگرایی در دو کتاب فانوس خیال و تصاویر، اینگمار بر گمان همچنان علاقهای به جر و بحث در مورد روش های خلاقانه خود با استفاده از اصلاحات تئوریک واضح ندارد، به خصوص، وقتی که ماجرا به تئاتر منتهی میشود. در طی چندین سال، تعدادی از مصاحبه ها و حضورهای عمومی او بخشی از دریافتهای مورد نیاز در مورد هنر او به عنوان فیلمساز را آشکار کرده است. اما کار طولانی او در تئاتر ( چیزی که ، خود او هم اصرار دارد و نمیتواند از کار فیلم او جداشود) به ندرت به عنوان موضوع مورد علاقهاو مورد بحث قرار گرفته است. در مورد خاص ما، آخرین مصاحبههای چاپ شده مان با برگمان، همه به قصد تمرکز روی تعبیر جزئیات محصول جدید او بوده است تا اصول عمومی و روشهای کاری، از این رو گفت و گویی که ذکر شده ( از دو مصاحبه بسیار طولانی تر ، که در سال 1979 و اوایل 1980 انجام شده ، انتخاب گردیده است) و تا آنجا که اطلاع داریم همچنان تنها مصاحبه به زبان انگلیسی که روی عمق و جزئیات آنچه ممکن است فلسفه نهفته برگمان در تئاتر باشد، متمرکز است. اگر بهنظرمی رسد آن چیزی که او در اینجا می گوید کلمه به کلمه توسط هنر یک وولگر کارگردان پیر تئاتر در فیلم پس از تمرینف انعکاس یافه است ( درون نگری او در فیلم بعد از تمرین، نفس پرستی را دگرگون میکند) ابداً جای هیچ گونه تعجبی نیست چرا که در آن فیلم طنز آمیز و بعضی مواقع خیلی تلخ درباره نقش دو پهلو و عجیب کارگردان، به وولگر پیر اجازه داده است نقطه نظرهای خود آفریننده را در مورد هنر صحنه با صداقتی غیر معمول شرح دهد.
برای نوشتن راجع به حرفه پربار و طولانی شما به عنوان کارگردان صحنه طبیعتاً خیلی علاقهمندیم که بدانیم شما خودتان دوست دارید که تأکید در کجای آن باشد. چه اجراهایی مورد توجه خودتان قراردارند؟ قبلاً گفته اید که دوست ندارید به کارهای گذشته خود مجدداً بازگردید. اما کدام یک از تولیدهای صحنهای هستند که احساس می کنید آنها را بیشتر میپسندید؟ خیلی مشکل است نمی دانم به نتیجه هم ربطی ندارد. فقط به حال و هوا مربوط است به زمانی که با هم روی یک نمایش کار می کنیم دلیل اینکه چرا من بیشتر مرد تئاتر هستم تا مرد فیلم این است که تئاتر همیشه تقدیر من است. کار کردن در تئاتر گونه ای از زندگی کردن است. ساختن تصویر، کار مشکلی است، اما رفتن به تئاتر در صبح،رفت به اتاق تمرین، با بازیگران جمع شدن، و نشستن و کارکردن با آنها ... گوش داده به بازیگران را یاد گرفتن ... گونه ای از زندگی کردن است، بهترین آنهاست. کارکدن با بازیگرانی که به روشی مشابه افکارشان را با شما تقسیم میکنند و نگرشی مشابه شما به حرفهشان دارند، فوق العاده است. فکر می کنم یک یا دو یا سه فیلم دیگر خواهم ساخت و بعد فیلمسازی را رها خواهم کرد. اما امیدوارم این شانس را داشته باشم تا زمانی که تئاتر مرا بیرون نینداخته در آن کارکنم ( خنده ) .
امیدوارم در مورد فیلمهایتان چنین نظری نداشته باشید؟
اوه ، بله ، بله، بسیار ساده است. چون فیلم سازی جسماً بسیار بسیار سخت است ، جمعاً یک روز احساس می کنید که خیلی خسته اید و نمی خواهید ... و وقتی جسماًخسته اید هر روز به شور و نشاطی احتیاج دارید تا سلامتی خود را به دست بیاورید و در رأس قرار بگیرید. میفهمید؟ در روز حدود سه دقیقه از فیلم را می سازید و آن سه دقیقه باید در اوج باشد، آن بالا بالاها ،ساعت نه صبح شروع می کنیدو بعد 8 ساعت و خیلی سخت کار می کنید و همه چیز از شما صادر می شود ... از من صادر می شود همه چیز در هر لحظه و تمام عوامل وابسته به احساسات شماست به واکنشهای نامعقولتان و این خیلی سخت است.
در این جنبه باتئاتر متفاوت است؟
در تئاتر اگر حالتان خوب نباشد، حالتان خوب نیست ... و می توانید به بازیگران بگویید؛ امروز، حالم خوب نیست، بیایید برویم بیرون تو پارک قدم بزنیم یا به موزه برویم و یه چیزی را ببینیم یا فقط بنشینیم و گپ بزنیم یا ... امروز روز خیلی خوبی نیست اما شاید فردا یا پس فردا یا هفته آینده بهتر باشد فیلمسازی خیلی عصبی کننده است. اما کار خلاق تئاتر ساختن با هم و همراه بودن با بازیگران ، روش درستی از خلق کردن است.
شما اغلب از تئاتر به عنوان کاری گروهی صحبت می کنید، به تعبیری کارکردن به همراه بازیگران؟
بله، شیوهای شگفت انگیز از کنار هم قرارگرفتن و با دیگران در ارتباط بودن.
به عنوان یک کارگردان، رسیدن به آن مرحله که قادر باشید با آسودگی به این روش دست یابید باید کار مشکلی باشد؟
البته هنگامی که تمرین می کنید صبحها با یک جور تنش بیدار میشوید و این تنش همیشه آنجااست اماباید مثل یک باتری از آن استفاده کرد نباید بر بازیگران اثر بگذارید چون اگر با تنش تان بر آنها اثر بگذارید آنها خیلی غمگین خواهند شد. پس باید به راحتی به بازیگران بگویید که بنشینند و به آنها بگویید« بچه ها بیایید آروم باشیم بی خیالش به هم گوش بدیم» چون بازی کردن هرگز و این یک کج فهمی بزرگ است فقط من نیست، همیشه یک شما هم هست. چون دقیقه ای که دو بازیگر خود را فراموش می کنند و همه چیز را از دیگری می گیرند، آن وقت لحظات درخشانی از اجرا را دارید و این تمام آن راز است.
شما غالباً گفته اید که بدیهه سازی مابسته به آماده سازی دقیق است. اما چه ارتباطی بین آماده سازی اولیه و بعد کنار گذاشتن آن وجود دارد؟
وقتی به اولین تمرین می روید باید کاملاً مطمئن باشید باید حقیقتاً آماده شده باشید این همان چیزی است که منظور استریندبرگ بود باید با تمرین خوش باشید، آن وقت احساس حضور میکنید. دیگر هیچ کنشی از خشونت وجود ندارد نه علیه متن و نه علیه بازیگران. تمرین کردن در تئاتر باید با تماس، گوش دادن، نرمی عشق، با اطمینان انجام شود و آنگاه اگر به همراه بازیگران ، این حال و هوا را به وجود آوردید، حال و هوایی خلاقانه خواهدبود ... این یک معجره است. بله زنده است، چون ابزار را از بازیگران می گیرم و به آنها بر میگردانیم.
بدون نگرانی در مورد آنچه که قبلاًطرح ریزی کرده اید ؟
بله، اما باید حقیقتاً برای هرلحظه آماده شوم در مورد هر جزء کوچکی باید بدانم که این همان چیزی است که میخواهم بدهم، و بعد می توانم بدیهه سازی کنم.
شما آوای صدای آنها را در ذهنتان ندارید و بعد شروع میکنید؟
بعضی مواقع اما نه همیشه بعضی مواقع خیلی به وضوح ... همیشه در زمان آماده شدن بازیگران را در ذهنم دارم این بازیگران چه کاری می تواند بکند و چه کاری نمی تواند بکند؟ محدودیتهایش چه چیزهایی هستند؟ مشکلاتش چیست؟ تواناییهایش چیست؟
آیا هرگز دیالوگها را برای آنها می خوانید؟
نه، هرگز، می توانم ریتم را برایشان تشریح کنم می توانیم درباره ریتم یک دیالوگ صحبت کنیم. اما هرگز نمیگویم که چگونه آن را بازی کنند. می توانیم راجع به طراحی رقص صحبت کنیم، همچنین درباره ریتم و مکث ها، اما هرگز نمیگویم که چطور بیانش کنند.
ریتم برای شما خیلی مهم است این طور نیست؟
ریتم مهمترین عنصر اجراست. از همه عوامل دیگر مهمتر همینطور در فیلم.
آیا از این جنبه ارتباطی بین فیلم و تئاتر می بینید؟
نه خیلی زیاد ریتم همیشه مهمترین چیزی است که وجود دارد، چون همه چیز ریتم است. در هر لحظه از زندگیمان، بدون فکر کردن به آن در ریتمهای متفاوتی زندگی میکنیم، نفس کشیدن ضربان قلب حرکت چشمان، چرخه روز و شب، تخریب و آفرینش و هر چیزی در این دنیا صاحب ریتم است، بنابراین کارهای هنری ما نیز باید طبق واقعیتی که با آن کار میکنیم ساخته شود باید به شیوه خودمان به ریتم مخصوص نمایش توجه کنیم، به ریتم مخصوص،متن و این حقیقتاً در زمانی که با ترجمه سروکار دارید مشکل است، اگر مترجم ریتم اصلی را به دست نیاورد چیزی که به ندرت اتفاق میافتد، آنگاه دریک جهنم گرفتار میشوید چون احساس می کنید که دارید برخلاف متن عمل میکنید، خلاف نمایش حرکت می کنید. لحظه خیلی مشکلی است.
وقتی درمورد ریتم حرف میزنید صرفاًمنظورتان ریتم سخن گفتن و ریتم متنی نیست، منظورتان ریتم دیداری هم هست؟
بله، همه چیز ترتیب بینقص حرکات، تمام ریتم اجرا این برای من یک ضرورت است. سریع تر حرکت کردن، آهسته تر رفتن، توفق کردن و همه این چیزها.
منبع : ماهنامه فردوسی شماره 56-57 شهریور 1386