تاریخ ...
میگویند اسکندر پس از حمله به ایران در ادارهی کشور درمانده و مستأصل بود. او از مشاورانش میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند». اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد: «نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کمسوادند، به کارهای بزرگ بگمار و آنها که میفهمند و باسوادند را به کارهای کوچک و پست. بیسوادها و نفهمها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیدهها و باسوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظهی مرگ، در گوشهای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد!
+ نوشته شده در دوشنبه نهم شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۹:۲۹ ق.ظ توسط جواد عاطفه
|
به دلیل فیلترینگ وسیع این روزها، این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بدون عکس و تنها با متن می آید ...