قطار در حال حرکت است ...
طوری نشسته بوديم تو قطار که انگار قطار در حال حرکت است . همه مان همين طور، آرام تكان تكان مي خورديم . فنجان چایم را پر کرده بودم و هر چنددقیقه، دستم حرکت می کرد و چای سرریز می شد، انگار به خاطر حرکت چرخ ها در ریل . از پنجره منظره ای ثابت جلو رویمان بود: برف همه جا را سفيد كرده بود. چند درخت كاج جلوي چشم مان بود و پسر بچه اي که داشت به طرف مان می دوید، احتمالاً سنگی هم دستش بود و ما می بایست مواظب چشم ها و سر و صورت مان باشیم. دختر و پسر جوانی تو كوپه ي ما بودند كه موبایل دست شان بود ، به هم پیغام می فرستادند و می خندیدند . دختر آرایش غلیظی داشت . دور تا دور لبش را خط ِلب سياه كشيده بود . ناخنش گمانم مصنوعی بود. آن ها تو کوپه فقط پیغام می فرستادند به هم ، ولی خارج از قطار همیشه می دیدم که چند متر دورتراز ایستگاه، به هم نزدیک می شوند . مرد بغل دستی ام در حالت چرت زدن مانده بود . مرد دیگری هم تو كوپه ي ما بود با موهای سفید ، بیشتر کتاب می خواند. کتابش جلد روزنامه ای داشت . گاه به گاه سرش را از كتاب بالا مي گرفت و نگاهم می کرد.
همه ی ما همین طور که نشسته بودیم ، آرام آرام تکان می خوردیم، انگار به خاطر حرکت قطار، از کوپه هم که بیرون می آمدیم، همین طور به چپ و راست پرت می شدیم ، انگار قطار داشت پیچی بزرگ را می گذراند. ساعت ده صبح روز چهارشنبه بود، اوائل دي ماه ، مسئول خدمات داشت شیر و بیسکویت ساعت ده مان را تقسيم می کرد گفت قطار خراب شده و دیگر حرکت نمی کند. ما که هنوز هم در حال تکان خوردن بودیم با تعجب همدیگر را نگاه کردیم .
داد زد : خراب است ! خراب !
همه ی ما به صدای سوتی اشاره کردیم که از قطار بلند می شد واین نشان می دادکه قطار هنوز در حال حرکت است .
مسئول خدمات به چند مرد آبی پوش اشاره کرد که با کیف ابزار نزدیک می شدند . يكي شان گفت به این زودی قطار راه نمی افتد. یکی از آن ها گفت تجهیزات نداریم.
یکی شان گفت: ایراد از ریل هاست !
مردی که چرت مي زد گفت : اگه واقعاً قطار واستاده، پس چرا داره حركت مي كنه !
مرد مو سفید با دقت به حرف ها گوش می کرد .همیشه احساس می کردم می خواهد چیزی بگوید اما هیچ حرفی نمی زد. دختر و پسر جوان همین طور داشتند پیغام می فرستادند و می خندیدند. آن ها معمولاً به هیچ کدام از سرو صداهای قطار توجهی نداشتند . زن هاو مردهاي کوپه بغلی هم آمده بودند به کوپه ی ما .
یکی از زن ها گفت : داره حرکت می کنه ! نگاه کنید !
همان موقع ، همه ی ما، از پنجره بیرون را نگاه کردیم، به نظر درخت ها از ما فاصله گرفتند و پسر بچه ای که سنگ دستش بود از ما دور شد .
ما دچار شک شده بودیم ،اما گمانم آن زن راست می گفت چون همه ی مسافرها، همین طور، تکان تکان می خوردند و من هم، هر بار فنجانم را پر از چای می کردم، چایی ام سرریز می شد و می ریخت .
رئیس قطار گفت : کا فی یه ! لطفاً پیاده شید. می خواهید برید سوار یه قطار دیگه بشید! این قطار خراب شده و ... *
نقد و بررسی مجموعه داستان "قطار در حال حرکت است"، نوشته ی میترا داور
منتقدان: لادن نیک نام، جواد عاطفه
زمان: 89/8/10 ساعت 16:30
مکان: سالن اجتماعات کانون ادبیات ایران، خیابان مفتح جنوبی ، خیابان اردلان، شماره 25.ورود تمامی علاقمندان آزاد است.
* قسمتی از داستان " قطار در حال حرکت است "