- بلند گوها هر چند دقیقه یکبار گم شدن کودکی را فریاد می کنند. ساعت پنج بعد از ظهر. همه بسيج شده اند. خبری از کودک نیست . ساعت هشت شب. نمایشگاه خلوت و لبالب از زباله، ماموران انتظامات، خدمات و... گوینده به دنبال کودک گمشده. ساعت یازده شب می شود. تلفن زنگ می خورد. خانواده کودک، او در خانه است. مرد خسته و آرام به سمت خانه روان می شود. 

- چهارده سال می گذرد. چون دیروز عاشق کارش، کار منحصر به فرد خودش. گله ای از وضع خود ندارد. حجم بالای کار در  تمام این سالها اجازه داشتن شغل دوم را از او سلب کرده و به نوعی خودش را وقف حرفه اش کرده است.

- گاهی حاشیه ها حرکت کرده و جزئی از بدنه کل می شوند. او هم جزیی از فضا و مکانی شده که حضورش بوی کتاب نو را به مشام می رساند. پیش از آنکه واقعا دیده شود بر حافظه تاریخی ما ثبت شده و نبودش چون سوراخی بزرگ در خاطرات ما خود نمایی می کند!

 - در فضایی نه چندان حرفه ای او سعی در ارائه کاری حرفه ای دارد. امکانات کم، کهنگی و...، زوال کارش را رقم زده به آینده ای مبهم چشم دوخته که چشم انداز دقیقی برایش متصور نیست.

- تنها گوینده رادیوی مستقل ایران صدایش در چارچوب  قاب حرفه محل کارش مانده، به دنبال راهی برای وارد شدن به فضای بیرون؛ رادیو، دوبله  و خوانندگی است. او گوینده رادیو نمایشگاه علیرضا محمد زاده است. او هم چون خیلی چیزهای دیگر جایش در نمایشگاه کتاب امسال خالی است.