تئاتر تمام شد !
نگاهی به حرکتهای بهروز غریب پور در جهت ارتقای فضای تئاتر :
تئاتر ما نحیف و نزار، روزگار غمبار خودش را می گذراند. روزگاری که هر سال دریغ و افسوس از پار ها و پارهای دیگر را بر ذهن و زبان جاری می سازد. تئاتری که نه در جذب مخاطب گام های مهمی بر داشته و نه در عرصه سالن و تعدد و تنوع و امکانات دیگر راهکاری مناسب را پیش روی خودش دارد. مسئولان چنان که باید در جهت پشتیبانی و حمایت از آن حرکتی نکرده اند، از آن طرف خانواده تئاتر با بحث های درون گروهی و حاشیه ای همیشگی خود تیشه به ریشه ی خودش زده و به جای آن که به نتیجه و حرکتی درست برسد، در دایره تکرار و تکرار رو به سقوط گام های اساسی اش را بر می دارد!
خیل نیروهای بالقوه ای که چون لشگری از یأس و نومیدی، فضای دانشگاه و رشته تحصیلی شان آنها را به سمت تنها مجتمع قابل باور و تأثیر گذار تئاتری ایران سوق می دهد و در نهایت با درهای بسته ای روبرویشان می کند که نماد و نمود یک مطلب مشخص و واضح است : « تئاتر تمام شد ! »، مثل غذا، کار، نان و... .. آنها هم اتیکتی می شوند بر پشت شیشه های خاک گرفته ی خودشان و فضای رشته تحصیلی شان. آیا آنها هم تمام شده اند؟!
پشت شیشه های نامرئی و نا محسوس کمبود امکانات، فضا، بودجه و چه و چه به دنیایی جدا و بی نشان از رشته تحصیلی خود گام نهاده، می شوند آن چیزی که در رویاهای صادقه ی خود هم به آن نمی اندیشیدند. در این وانفسا که تئاتر جنسی بنجل و کهنه شده، و مسئول و مخاطب وقعی به آن نمی گذارند و حرکت لاک پشتی این جریان عظیم که می توانست فی نفسه و در بطن خود زایش تفکر و ایده های نو را به بار بیاورد، کند تر از قبل در حد « نفس های آخر! » پیش می رود. حال کی تیر خلاص بر بدنه و جامعه ی تئاتری شلیک خواهد که اصولا هویت خودش را هم ببازد، به نظر می رسد زیاد دیر و دور نباشد. با تمام تنهایی هایی که تئاتر دارد، هنرمندان جامعه ی تئاتر هم در جهت تخریب و بر اندازی یکدیگر قد علم کرده و نا خواسته یا از روی عمد در بطن حرکت های خود، این گام های رو به عقب را محکمتر از پیش به عقب می رانند.
از هنرمندان و مدیران موفقی که سال های سال در عرصه ی مدیریتی و هنری نامی آشنا و ماندگار دارد، بهروز غریب پور است. هنرمندی که پیش از آنکه مدیر باشد، کارگردانی موفق در گونه های مختلف نمایش است. تئاتر عروسکی ایران به مدد و درایت او در « یونیما »، حضوری پر رنگ، مهم و تأثیر گذار دارد. او اولین اپرای عروسکی در ایران را به روی صحنه برده و اولین کارگردان در سطح جهان است که اپرایی عروسکی- نخی از تراژدی مکبث را به روی صحنه می برد.
بهروز غریب پور در عرصه ی مدیریتی با حمایت و پشتیبانی غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران، فرهنگسرای بهمن را به عنوان بزرگترین مکان فرهنگی، هنری پایتخت بر روی خونابه ها و بنا های پی خون پر آلاینده در منطقه، کشتارگاه بنا کرد. تالار آوینی با گامهای « بینوایان » بر صحنه ی خود، اولین تجربه ی خود را تجربه کرد. اجرای بینوایان بهروز غریب پور را به جرأت می توان نقطه ی عطفی در تئاتر ایران به حساب آورد، چه به لحاظ فرم اجرا و چه به جهت حواشی پس پشت اثر. حرکتهایی که تئاتر ایران دیگر آن موقعیت ها را تجربه نکرد و یا خیلی کمرنگ و پیش پا افتاده، در حد گذر، از آن گذشت. نظام پرداخت حقوق به صورت ماهیانه برای عوامل، بالا بردن دستمزدها، امکان ایاب و ذهاب مستمر برای عوامل، صرف غذا بعد از اجرا، تدابیر امنیتی و بهداشتی در حین اجرا ( استقرار یک واحد اورژانس در محل )، تبلیغات محیطی و محاطی در سطح گسترده، استفاده از اتوبوس های درون شهری در جهت تبلیغات نمایش ( از آن پس اتوبوسها به عنوان وسیله ای برای تبلیغات کالاهای تجاری مورد استفاده قرار گرفت )، ایجاد سیستم رزرو شن و فعال کردن آن ( سیستمی که بعد از سالها هنوز نظام و قاعده معینی ندارد )، استفاده از امکانات و بودجه مرکزی غیر متولی در زمینه ی فرهنگ و هنر و ایجاد الگو سازی برای ادامه حرکت با ارگان های دیگر، اعتبار بخشیدن به منطقه و اجرای یک اثر فخیم هنری در جنوبی ترین نقطه پایتخت و ... از معدود حرکتهای این اجرا و بالطبع کار گردان آن می باشد. جامعه تئاتری ما با دافعه ای که در مقابل این جریان از خود به وجود می آورد، حجت را بر غریب پور و گروهش تمام کرد. آنها به این نتیجه رسیدند که دیگر عمر اجرا تمام شده و ادامه راه جز فرسایش فکر و تن چیزی را به همراه نخواهد داشت. بینوایان در اوج تمام شد و چیزی که از آن باقی ماند، یک یاد، خاطره و حرکتی نو و بکر در عرصه اجرای وطنی بود. سالها گذشت و فرهنگسرای بهمن دیگر به هیچ وجه آن روزها را تجربه نکرد. روزهایی که فقیر و غنی با هم و در کنار هم به یکی از ماندگار ترین آثار ادبی جهان بر صحنه ی تالار آوینی چشم می دوختند.
منتقدان نوشتند : « تالار بهروز غریب پور در نتیجه خوش رقصی هایش به او واگذار شد و خانه ای دویست و پنجاه میلیونی هم مزد همین کارها به نامش زده شد و... » و غریب پور آدرس خانه اش را در مطبوعات جار میزد که « بیایید و انصاف داشته باشید. اگر من حقوق های آنچنانی گرفته بودم، الان جزو پرونده های دادگاه شهرداری تهران بودم »!
غریب پور با اعلام اینکه رسالت فرهنگی خودش را در قبال فرهنگسرای بهمن انجام داده و... » میدان را خالی می کند. پچپچه ها و زمزمه ها خوابیدند تا آنجا که « پادگان ایرانشهر » توسط شهرداری برای احداث خانه ای برای هنرمندان در سال ۱۳۷۵ خریداری شد. به دلیل موفقیت های اجرایی غریب پور در فرهنگسرای بهمن، مدیریت اجرایی این پروژه نیز به او سپرده شد. در زمانی تقریبا یک ساله پادگان متروک و باغ مجاور آن به باغ و خانه هنرمندان ابران بدل شده و در ۱۹ بهمن ۱۳۷۸ افتتاح می شود.
خانه هنرمندان که به حق از مانا ترین، مهم ترین و برترین حرکتهای عمرانی در جهت هنرمندان است، در بهترین و اصیل ترین وجه خود، آبروی هنر و هنرمند ایرانی را به نمایش گذاشته، مأمنی می شود برای برخورد آرا، افکار، نظرات و آثار بزرگان هنر و فرهنگ این سرزمین. انتقادات چون آتش زیر خاکستر، یکی یکی شروع می شود و... . اما اینبار بهروز غریب پور محکم و استوار بی توجه به حاشیه ها حرکت خودش را پیش می برد و به نوعی با بی محلی به منتقدان، آنان را « بی مایه و بیچاره » خوانده و آنان را سر جای خودشان می نشاند.
او در کنار بحث های مدیریتی خود با دغدغه اصلی اش، تئاتر به جشنواره بین المللی عروسکی تهران و اجرای « فلوت سحر آمیز » از گروه « ماریون تیاتر » رسید. حضور این گروه اتریشی که با تأثیر از مکتب « سالزبورگ » به عنوان یکی از مطرح ترین گروههای اپرای عروسکی – نخی در جهان هستند، با همت و تلاش غریب پور شکل گرفت. او علت اصلی اصرار خود برای حضور این گروه نمایشی را آشنایی تماشاگر، نمایشگر و مسئولان فرهنگی ایرانی با اجراهایی از این دست دانسته و همین اجرا باعث شروع حرکتی نو و جدید در تئاتر ما، اجرای اپرای عروسکی رستم و سهراب شد. همه چیز آماده و مهیا، باید جایی برای اجرای نمایش فراهم می شد. غریب پور این بار کارگاه و انبار دکور تالار وحدت را برای تبدیل شدن به مکان نمایش، به بنیاد فرهنگی، هنری رودکی پیشنهاد می دهد. بنیاد رودکی و رئیس وقت مرکز هنرهای نمایشی، مجید شریف خدایی با نظر مثبت و حمایت خود به رویای غریب پور برای داشتن یک سالن اختصاصی اپرای عروسکی جامه ی عمل می پوشانند. با تلاشی چند ماهه تالار اپرای عروسکی مزین به نام حماسه سرای بزرگ پارسی، فردوسی به بهره برداری رسید و اولین اپرای عروسکی ایرانی، اپرای رستم و سهراب به روی صحنه رفت.
موفقیت این اجرا، منتقدانی را که این کار را غیر عملی می دانستند به واکنش وا داشته و سومین سالن و تالار و خانه را به نام غریب پور می زنند. « آنها گفتند این اجرا هم باید برداشته شود، درست مثل بینوایان تا عدالت برقرار شود».
چندین ماه اجرای موفق، حاشیه های فراوان، نقد و نظر های بی شمار منفی و گاهی مثبت ، غریب پور را وادار کرد تا با طراحی و ساخت مکانی متحرک برای اجرا، ادامه ی اجرا های این اپرا را در شهرها و کشورهای دیگر پی گیری کند. تالار فردوسی هم بعد از اپرای رستم و سهراب رونق و شکوه اولیه خود را از دست می دهد. علت به قول غریب پور واضح و مشخص است : « تماشاگری که به دیدن اثری متفاوت و فخیم، با موسیقی و عروسک هایی ایده آل و در حد اعلا برخورد کرده، برایش سخت است که دیدن کارهای ضعیف تر را تحمل کند».
تئاتر شهر به عنوان نماد هنر نمایشی ایران پس از سالها به دوش کشیدن اجراهای مختلف، با آسیب هایی که گذر ایام بر بدنه ی مدورش وارد کرده محتاج ترمیم و بازسازی اساسی بود. مسئولان مربوطه با علم بر اینکه در صورت بر طرف نکردن نقص های موجود، مشکلاتی اساسی تر را در آینده خواهند داشت، به فکر حل مشکل افتادند. باز هم مطمئن ترین گزینه بهروز غریب پور بود. او با هدف شناخت، بررسی و پیشگیری آسیب های وارده و موجود، مسئولیت را پذیرفته و تیم اجرایی خودش را تشکیل داد. جالب آنکه در مرحله اول؛ آسیب شناسی، احتیاج مبرم به نقشه های تالار ها و کلیت مجموعه پیش آمد و گروه متوجه شدند که یک شیت نقشه از تئاتر شهر موجود نیست! به همین دلیل خود گروه دست به کار شده و در بررسی های اولیه خطر های جدی و معضلات اساسی مجموعه را در گزارش صد و سی صفحه ای به مدیران و مسئولان گزارش داده ، اما صحبت از بار مالی نمی کنند، چون به قول غریب پور« تا بررسی های نهایی صورت نمی گرفت، نمی شد حرفی درست و مطمئن از مسائل مالی زد».
معضلات اساسی تئاتر شهر که عبارت بود از :
- تخریب یا از کار افتادگی ۸۰ تا ۱۰۰ درصدی سیستم صوتی
- ابتدایی بودن سیستم نور و از کار افتادن قسمت اعظم آن که متعلق به چهل سال پیش است
- عدم وجود خروجی اضطراری برای سالنها
- سیستم غلط و مشکل دار فاضلاب، لوله کشی آب و لوله کشی خطرناک و عجیب گاز« لوله گاز از درون دود کش موتور خانه رد شده و یکی دیگر از لوله های گاز از زیر میز نور به قسمت های دیگر رفته است! »
- نبود امکان اطفاء حریق مناسب ( طی بررسی های انجام شده، گروه متوجه نامه ای متعلق به دو سال قبل شدند که طی آن نامه سازمان آتش نشانی منطقه به مدیر وقت تئاتر شهر متذکر شده بود : « وضعیت تئاتر شهر به قدری خطرناک است که باید همیشه یک پست آتش نشانی در محل مستقر باشد» و در این نامه به طور جد و یقین از شدت تلفات و خسارات وارده به دلیل عدم خروج اضطراری از محیط، در صورت بروز حادثه سخن به میان آمده بود.)
- یکی دیگر از اساسی ترین مشکلات مجموعه، غیر استاندارد تشخیص دادن سالن های خورشید، نو و کوچک و حذف سازه بالای پشت بام مجموعه بود که در دوران مدیریت های قبل به دلیل کمبود فضا و مکان تمرین گروهها ساخته شده بود، به گونه ای که وجود سازه و بار آن آسیب های جبران ناپذیری را بر پایه ها و کلیت مجموعه وارد کرده است.
طی این گشت و گذار ها و بررسی ها در یک کمد باز نشده و قدیمی پانصد شیت نقشه ی مجموعه و تک تک سالنها پیدا شد! غریب پور افتخار خود و همکارانش را در این مجموعه، یافتن، دسته بندی و احیای این نقشه ها در جهت فعالیت های عمرانی آینده می داند. جالب آن که در طول فعالیت گروه « خیلی ها در درون تئاتر شهر به این حرکت اعتراض داشته و مخالفت می کردند. علت هم این بود که این مکان محل ارتزاق خیلی ها است. آنها هم عمدتا کسانی بودند که از خانواده ی تئاتر نیستند و طبیعی است که مایل به باز سازی اینجا نباشند».
با بررسی های انجام شده مرحله اول باز سازی آغاز شد. برخی سالن ها از لحاظ ظاهری آماده ی اجراهای جشنواره فجر شدند و لابی ها و کریدور ها رنگ و چهره عوض کردند. در فضای بیرونی شن و ماسه ها چنان به چشم می خورد که سیمایی غیر عادی و نا هماهنگ را در مجموعه به نمایش می گذاشت. با تغییر شرایط جوی و مشکلاتی که در سر راه بازسازی به وجود آمد، عملیات متوقف شد و بهروز غریب پور که به ادعای خودش « دیناری را به عنوان دستمزد از مرکز هنرهای نمایشی و تئاتر شهر نگرفته »، کار را برای خود تمام شده می داند. منتقدین هم محکم تر و کوبنده تر از قبل، نوک پیکان انتقاد خود را به سمت او و همسرش که مدیریت امور مالی را بر عهده داشت، گرفتند. آنها شن ریزی جلو مجموعه در ایام جشنواره را حرکتی تبلیغاتی می دانستند. غریب پور با اعتقاد اینکه : « بیشترین ضربه را از همین خانواده ی تئاتر خورده» وادار به پاسخگویی شد. او تبلیغاتی بودن حرکت را تأیید کرده و آن را به نوعی آمادگی افکار عمومی و خانواده تئاتر نسبت به مشکل بنا و تأسیسات و کلیت مجموعه دانست. در نهایت پروژه رها شد تا این اواخر که به تشخیص مرکز هنرهای نمایشی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به بنیاد فرهنگی، هنری رودکی سپرده شود.
غریب پور ، مردی با این سابقه مدیریتی و همیشه متهم از سوی تئاتری ها و... ، علت این برخورد ها را در مقابل فعالیتهای تأثیر گذارش « فقر مالی و کمبود های اساسی قوم تئاتر » می داند. به نظر او « وقتی که من درگیر کاری می شوم، آنها فکر می کنند که میلیونها و میلیارد ها تومان پس این حرکت خوابیده، در صورتی که این تصور واهی و غلط است. من مزد عشقم را می گیرم. جامعه ی تئاتری ما خود زنی می کند و با حقارت به حرکت های بزرگ نگاه می کند و هرگز آینده نگر نیست... » . این تعابیر و گفته ها بیان کننده دردمندی مدیر و هنرمندی است که ارزش اساسی کارش نادیده گرفته شده است! او بالندگی و پیشرفت کارش را مدیون اطمینان و صبر و بردباری « غلامحسین کرباسچی » می داند. بهروز غریب پور، مدیر هنرمندی که چون خارج از قاعده ها پیش می رود و حرکت های بکر را سر لوحه کار های خودش قرار داده مورد تند ترین انتقادها در این سالها قرار گرفته، اما هیچ تأثیری در روند رو به جلو او نداشته است.
زمانی که این گزارش تنظیم می شود، بهروز غریب پور به عنوان رئیس « جشنواره بین المللی عروسکی پراگ » خارج از ایران است. او مهندس تئاتر ایران است. چه باورش کنیم، چه در جهت رد آثار ماندگارش بکوشیم!
عکس : کیان امانی
به دلیل فیلترینگ وسیع این روزها، این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بدون عکس و تنها با متن می آید ...