تئاتر ایران، شهري زير آب رفته!

 علی اصغر گرمسیری :

مردم مي توانند بدون هنرمند زندگي كنند اما زندگي هنرمند بدون مردم محال است. به عقيده من موقعي تئاتر مملكت ما ترقي مي كند كه تماشاچي با خودش، يك بسته تخم مرغ گنديده و گوجه فرنگي له شده بياورد و هر وقت يك تئاتر مبتذل مي بيند با جرأت آنرا به سر و صورت بازيگران پرت كند. وقتي ما نمي توانيم به مردم چيز تازه و مفيدي بدهيم بهتر است هيچ چيز به آنها ندهيم. غذا ندادن به گرسنه بهتر از زهر دادن به او است.

 

متأسفانه تئاتر امروز كشور ما نمايشگر زندگي واقعي مردم ما نيست. وظبفه تئاتر برانگيختن بينندگان است. به عقيده من تئاتري مي تواند نقش خودش را به خوبي بازي كند كه تماشاگر با اعصاب راحت به تماشاي آن برود و وقتي از تئاتر برمي گردد در روح و فكر او يك حالت انقلاب و دگرگوني تولبد بشود. تكانش بدهد. نتيجه اي عايدش بكند. يعني اينكه تماشاگر بدون چون و چرا به تئاتر برود و با يك مشت چون و چرا از تئاتر برگردد.

متأسفانه در حال حاظر به همه زحمتي كه همكاران ما مي كشند، تئاتر ما مانند شهري است كه زير آب فرو رفته و فقط نوك گلدسته هايش از آب يبرون مانده است. چند آدم انگشت شمار كه سوادي دارند و تجربه اي، نمي توانند با سطل، سيلاب يك شهر را خالي كنند و...

 

حرفهاي اهل تئاتر

به كوشش دكتر محمود خوشنام
عکس: رسول صفی زاده

ادامه نوشته

شاعر کولی ها !

 

گاه شمار زندگی فدریکو گارسیا لورکا :

 

1898- اسپانیا آخرین مستعمراتش را از دست می دهد.

5 ژوئن- لورکا در دهکده ای به نام فونته واکواروس، نزدیک گرانادا به دنیا می آید.


1906- آلفونسوی سیزدهم به سلطنت می رسد.


1907- خانواده ی لورکا به اطراف دهکده ی واکواروس که این روزها به نام والدروبیو خوانده می شود، نقل مکان می کنند.


1908- لورکا به مدرسه ی شبانه روزی در آلمریا فرستاده می شود. قبل از اتمام سال تحصیلی به علت ابتلا به بیماری عفونت دهان مدرسه را ترک می کند.

1909- در تابستان این سال به گرانادا کوچ می کنند و...


 

ادامه نوشته

فروغ فرخزاد

صد سال دروغ!

نگاهی به رمان « آدکش کور » نوشته مارگارت اتوود :

از نیمه دوم قرن بیست که رمان نو، ضد رمان( اصطلاحی که سارتر بر مقدمه تصویر یک ناشناس اثر ناتالی ساروت داد) تثبیت شد و نویسندگانی چون« روب گریه»،« ساروت »، « دوراس »، « بکت »، « بوتور » و ... با دغدغه های خاص خود به خلق آثارشان پرداختند و به نظریه « چیز واره گی » و« شیئ محوری » « جورج لوکاچ » و دوری از تعهد ، تعهداتی که نویسندگان اگزیستانسیالیستی چون« سارتر » و « کامو » بدان پافشاری می کردند، اصرار ورزیده و به قول « بارت » به « گند زدایی » ادبیات خصوصا داستان همت  گمارده و به نوعی « ادبیات عینی » رسیده بودند و از نقطه نظر روب گریه که اعتقاد داشت « دنیا نه با معنی است، نه  بی معنی، فقط هست » و در عصر ایجاز ها و کوته نویسی ها و دوره شروع پست  مدرنیسم و رسیدن به مینی مالیسم در ادبیات، به اعتقاد بسیاری رمان به مفهوم کلاسیک مرده بود و ...

ادامه نوشته

صدای کتابها گم شد!

  

- بلند گوها هر چند دقیقه یکبار گم شدن کودکی را فریاد می کنند. ساعت پنج بعد از ظهر. همه بسيج شده اند. خبری از کودک نیست . ساعت هشت شب. نمایشگاه خلوت و لبالب از زباله، ماموران انتظامات، خدمات و... گوینده به دنبال کودک گمشده. ساعت یازده شب می شود. تلفن زنگ می خورد. خانواده کودک، او در خانه است. مرد خسته و آرام به سمت خانه روان می شود. 

- چهارده سال می گذرد. چون دیروز عاشق کارش، کار منحصر به فرد خودش. گله ای از وضع خود ندارد. حجم بالای کار در  تمام این سالها اجازه داشتن شغل دوم را از او سلب کرده و به نوعی خودش را وقف حرفه اش کرده است.

- گاهی حاشیه ها حرکت کرده و جزئی از بدنه کل می شوند. او هم جزیی از فضا و مکانی شده که حضورش بوی کتاب نو را به مشام می رساند. پیش از آنکه واقعا دیده شود بر حافظه تاریخی ما ثبت شده و نبودش چون سوراخی بزرگ در خاطرات ما خود نمایی می کند!

 - در فضایی نه چندان حرفه ای او سعی در ارائه کاری حرفه ای دارد. امکانات کم، کهنگی و...، زوال کارش را رقم زده به آینده ای مبهم چشم دوخته که چشم انداز دقیقی برایش متصور نیست.

- تنها گوینده رادیوی مستقل ایران صدایش در چارچوب  قاب حرفه محل کارش مانده، به دنبال راهی برای وارد شدن به فضای بیرون؛ رادیو، دوبله  و خوانندگی است. او گوینده رادیو نمایشگاه علیرضا محمد زاده است. او هم چون خیلی چیزهای دیگر جایش در نمایشگاه کتاب امسال خالی است.    

تاثیر سخن

بر آداب بی قراری این روزگار!
ش
نیدم نویسنده ای در قدیم
نویسنده ی پاک رای و حکیم
گزیده یکی چامه، انشا نمود
شه عصر از آن  نامه رسوا نمود
گرفت آن هجا نامه، آنان رواج
که شه را درون شد، بر بیم تاج
بفرمود کان نامه ها سوختند
لب آن نویسنده را دوختند
بر شه بسی نامه آتش زدند
بدش آتش قهر، آبش زدند
قضا را در آن دم، یکی تند باد
بدامان شه، مشتی آتش نهاد

و ...

میرزاده عشقی

ادامه نوشته

هزار تویی با راه مستقیم!

 

نگاهی کوتاه به مجموعه ی « تو  می گی من اونو کشتم » نوشته ی احمد غلامی :

در عصر رسانه ها، در عصری که نظریه و تئوری دهکده « جهانی » به مدد و یاری رسانه ها در حال شکل  گیری است و تاثیر همه جانبه ی این رسانه ها بر تمام ارکان زندگی انسان مشهود و مبرهن است، ادبیات هم سهم خود را از آن به عناوین و گونه های مختلف بر داشته و به نوعی جزیی از بدنه ی خود در آورده و گاه نیز در حد پالایش شیوه های قبل تر خود از آن بهره جسته است.

بی شک رسانه ها نیز با وام گیری و مدد از ادبیات پا به عرصه ی هستی گذارده و رابطه انسان با ادبیات رابطه ای متقابل و دو سویه است. تاثیراتی درون متنی که منجر به خلق آثار نو، خلاقانه و بدعت گذار و در نهایت تفکر برانگیزانه شده است. تأثیری که  ادیبان از نوع نگارش روزنامه ای میگیرند ، تأثیری که سینما و تلویزیون بر ادبیات گذارده و تأثیری که از آن گرفته  اند مشخص و واضح و نمود عینی دارد.

ادامه نوشته

آنها در تاریخ  مانده اند!

 فریاد می زند، آماده ؟

و آسمان بی ابر، دکلی که چون میخی فرو رفته در زمین پلی بین زمین و آسمان شده، خیره به آفتاب، آدمهایی که متعجب و حیران خیره شده اند به روبروی شان، جایی که نگاه دوربین و عکاسش آغاز می شود، بر صفحه ی کاغذ عکاسی می نشیند.

و ... عکاس دوباره فریاد می زند، آماده، همه به دوربین ها نگاه کنید! پدران ما با نگاههایی خیره و سیاه شده در تاریخ می مانند.

ادامه نوشته