آزادي ...
براي داشتن حداقل زندگي؛ آزادي، بايد آمد و حضور را معنا كرد ...
براي داشتن حداقل زندگي؛ آزادي، بايد آمد و حضور را معنا كرد ...

شخصيت هاي نمايش:
خانم ايكس: هنرپيشه، متاهل
دوشيزه ايگرگ: هنرپيشه، مجرد
پيشخدمت
صحنه: گوشه اي از كافه ي بانوان. دو ميز كوچك فلزي و يك نيمكت با روكش مخمل، چند صندلي. خانم ايكس با لباس زمستاني وارد مي شود، يك زنبيل ژاپني در دست دارد.
دوشيزه ايگرگ نشسته، يك بطري نيمه خالي آبجو در مقابلش قرار دارد. مجله اي مصور را ورق مي زند، كه بعد آن را با مجله ي ديگري عوض مي كند و ...
وقتي به شهر رسيديم غروب شده بود. بلور Bellver شهري كوهپايه اي بود. از دور خانه ها شبيه كبوترهاي سفيدي به نظر مي رسيد. من همراه همسفرانم پيش مي رفتم كه درسمت راست جاده يك صليب ديدم . از اسب پياده شدم و كلاه را از سرم برداشتم و شروع به خواندن دعا كردم. ناگهان كسي من را با دستهايش گرفت. ترسيدم ،سرم را برگرداندم ،يكي از راهنمايان بود. مردي كه در آن سرزمين زيبا متولد شده بود. به نظر مي رسيد از چيزي ترسيده. من را تا جاده برد بدون اينكه از فرياد زدن دست بردارد.
- عجله كن. عجله كن! نبايد نزديك اين صليب شوي!با تعجب نگاهش كردم و فكر كردم كه ديوانه شده است. با همان سر و صدا ادامه داد: زود باش سريعتر، نبايد به اين صليب نزديك شوي! اين صليب شيطاني است. با تعجب سئوال كردم: صليب شيطاني؟! و با عصبانيت گفتم : اين امكان نداره، اميدوارم كه شما درباره اين موضوع بعد از شام توضيحاتي بدهي و ...
شايد اين روزها زمان مناسبي باشد تا به عقب باز گردم و نگاهي به برنامه راديويي يك عصر يك داستان، كاري از گروه ادبيات راديو فرهنگ، داشته باشم. اين برنامه در مدت حضور من ( قريب به يكسال ) به عنوان كارشناس، بدل به برنامه اي شد كه حداقل لذت بودن در يك برنامه راديويي را براي من به همراه داشت. روزهايي كه تمام تلاش من بر انتخاب بهترين هاي داستان كوتاه از چهار گوشه جهان بود، و تمام اين اتفاقات منوط بود به خوانش هاي متفاوتي كه سعي داشتم از اين برنامه داشته باشم. باز خورد اين برنامه در ميان دوستان فرهيخته و فرهنگ دوست، تنها چيزي بود كه مرا به ادامه كار تشويق مي كرد و ...
يكي از نويسندگان در حالي كه فرياد مي زد، گفت: شما چطور جرات مي كنيد هميشه به مقدسات حمله كنيد.
من با صداي بلند گفتم : اين طور دوست دارم .
- شما هم مثل بقيه سنگدل و خشن هستيد.
- بله ،آقا شما از تئاتر دفاع مي كنيد. اين موضوع مهمي است.
يكي ديگر از نويسندگان فرياد زد: خارج از تئاتر و ادبيات، از سياست هم صحبت مي كند.
- امكان ندارد موضوع مهمي را دوست نداشته باشم. عقايد آدمها متفاوت است. اما من به ديگران و عقايدشان احترام مي گذارم. به دنبال يك روش ارضاء كننده براي خودم مي گردم و قصد دارم مقالاتي با موضوعات متفاوت بنويسم و از واقعيت، در هر جايي كه وجود داشته باشد دفاع كنم. مثل مقاله امروز. قصد دارم ماجري زندگي خواهرزاده ام را براي شما شرح دهم و...

مرد انتخاب های ناب و ترجمه های خوب رفت. امروز با طاعون مرگ، خاطرات به ضد خاطرات بدل می شود و فقدان حضورش ادب و ادبیات را به لرزه در می آورد! او رفت تا ...
درحالی که چالش برسرتاریخ گذشته همچنان ادامه دارد، اکنون با پدیده دیگری روبروییم که تاریخ آینده را رقم می زند. با روی کارآمدن دولت نهم ازسال 1384 یکی از مسائلی که همواره سوژه خبری این دولت بود مسأله امام زمان بود. کمک های مالی دولت به مسجد جمکران و جشن نیمه شعبان یکی از نمودهای این موضوع بود. شایعاتی نیز درباره رویکرد رئیس دولت نسبت به امام زمان بر سر زبان ها افتاد. موضوع صندلی خالی در جلسات کابینه و بشقاب خالی سر سفره هیأت دولت و یا جانمازی خالی جلو صف نماز و... همه دهان به دهان می گشت که با تکذیب کلی رئیس جمهور قدری فروکش کرد. اما گذشته از همه این خبرها که کمتر سند و مدرکی برایش ارائه می شد، انتشار کتابی در این موضوع بطور رسمی مسأله را از حالت شایعه و توهم درآورده و به صورت موضوعی قابل بررسی و جدی مطرح نمود. همزمان با شروع کار دولت نهم کتابی با عنوان "دهه هشتاد، دهه ظهور" نوشته دکترسیدحسین سجادی توسط انتشارات هاتف منتشرشد. در این کتاب با تمسک به برخی روایات پیش گویی شده است که امام زمان تا پایان دهه هشتاد ظهور می کند.
در ادامه معرفی کتاب هایی که تازگی ها به دستم رسیده این بار به سراغ نشر مشکی و آثار منتشر شده او می روم. این انتشارات با آن که زمان زیادی از حیات آن نمی گذرد، اما توانسته به مدد اندیشه و طبع هنری مدیر انتشارت؛ ساعد مشکی و طرح های لطیف و بی بدیلش جایگاه خوبی را در عرصه نشر کتاب پیدا کند. طرح هایی نو و تا حدی بدیعانه که سوای محتوای ارزشمند آثار، رنگ و بوی دیگری را ذهن مخاطب خودش می شاند. در این آشفتگی نشر و اتشارات و انتظارهای جانکاه و خانمانسوز! با طرح های بازاری و زرد، حقیقتا نشر مشکی متفاوت، جذاب و دوست داشتنی است. راهش استوار و هموار باد ...